خوشم به درد مکن ای دوا عذاب را
مکن مکن که عمارت کند خراب مرا
چه آتشی تو نمیدانم ای بهشتی روی
که ذوق گریه عشق تو کرد آب مرا
هجوم گریه نمیدانم اینقدر دانم
که جای بر سر آب است چون حباب مرا
ز شکوه ستمت مردم و همان خجلم
برون نبرد اجل هم از این حجاب مرا
عنان لطف کشیدی و پایمال نمود
سبک عنانی صبر گران رکاب مرا
من از قضا به همین خوشدلم که چون قدسی
نبرد قسمت ازین در به هیچ باب مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و عذاب خودش صحبت میکند و از اینکه درمانی برای مشکلاتش وجود ندارد، ناراحت است. او به زیبایی معشوق اشاره میکند که اشکهایش را به آتش عشق تبدیل کرده و باعث شده که عذابش بیشتر شود. شاعر احساس زیبایی و خجلت دارد و به ستمی که بر او روا داشته شده، میپردازد. او نگران است که مرگ نتواند او را از این حجاب و عذاب رها کند. به طور کلی، شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و رنجهای ناشی از عشق است.
هوش مصنوعی: به من آسایش نده و دردم را بیشتر نکن، زیرا تو باعث ویرانی من خواهی شد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه آتش و شوری در وجود توست، ای معشوق زیبا، که اشکهای شوق به یاد عشق تو، آب وجودم را به جوش میآورد.
هوش مصنوعی: از شدت غم و اندوه، گریهام بهقدری زیاد است که نمیتوانم آن را توصیف کنم؛ تنها میدانم که مانند حبابی که روی آب نشسته، در حال سرگردانی هستم.
هوش مصنوعی: از عذاب و درد ستم تو مردم در عذابند و من از شرم خجالتزدهام، حتی مرگ هم نتوانسته مرا از این حجاب و وضعیت رها کند.
هوش مصنوعی: تو با لطف و مهربانی خود، مرا به سوی خود کشاندی و صبر و تحمل من را به سادگی زیر پا گذاشتی.
هوش مصنوعی: من خوشحالم از اینکه به همین خاطر میتوانم از این در به هیچ در دیگری نروم و قسمت من نشده که مثل یک فرشته وارد شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیال روی تو یکباره برد خواب مرا
درنگ وصل تو افکند در شتاب مرا
متاب روی ز من دلبرا و زلف متاب
که تاب زلف تو در تب فکند تاب مرا
اگر بر تو دهد میوه بهشت چرا
[...]
خیال نرگس مستت، ببست خوابم را
کمند طره شستت، ببرد تابم را
چو ذره مضطربم، سایه بر سر اندازم
دمی قرار ده، آشوب و اضطرابم را
نه جای توست دلم؟ با لبت بگو آخر
[...]
که برفروخت بمی چهره آفتاب مرا
که ساخت تیز بر آتش دل کباب مرا
شبی که مست بکاشانه ام فرود آید
فرشته رشک برد مجلس شراب مرا
نمیشود مژه ام گرم ازان سبب که بناز
[...]
گداخت دیدن آن روی بی نقاب مرا
چو نخل موم، نمی سازد آفتاب مرا
جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا
سواد شهر بود آیه عذاب مرا
چو ماه نو به تواضع ز خاک می گذرم
[...]
ز گریه منع مکن دیده پر آب مرا
که برطرف کنی از کشتن اضطراب مرا
مرا بسوز پس از کشتنم که سیمابم
مگر به آب دهد کلبه خراب مرا
شکفته دیدم گل های داغ و دانستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.