ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱ - حب احمد و آل
نمیدانم چه می بود اینکه ساقی داشت در مینا
که از یک جرعه اش آتش به جانم ریخت سرتاپا
همین می بد که مجنون خورد و شد دیوانه لیلی
همین می بد که وامق خورد و شد شوریده عذرا
بود رنگ همین می از ازل در سرخ گل پنهان
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۲ - آفتاب روشن
ساقی به جام ریز ز مینا شراب را
تعمیر کن به جام شراب این خراب را
شبها ز غصه خواب به چشمم نمی رود
ساقی بیار شیشهٔ داروی خواب را
می آفتاب روشن و خم مشرق وی است
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۳ - خنجر مژگان
چشم تو و خط و خالت ای بت رعنا!
برده زمن عقل و صبر و هوش به یغما
مست و خراب است ترک چشمت و داری
خنجر مژگان به کف به قصد تن ما
چهر منیرت ز زیر زلف تو گویی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۴ - صید صحرا
تو را که گفت که بگشای روی زیبا را
که تاب روی تو بر بود طاقت ما را
دم نسیم صبا مشک بیز خواهد شد
اگر پریش کنی زلف عنبر آسارا
اگر تو شانه به زلف سیاه خویش زنی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۵ - آب بقا
ای همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقا!
ای خطت چون ظلمات و دهنت آب بقا!
سرو اگر دم زند از راست قدی پیش قدت
چون قدت را نگرد می شود از شرم دو تا
این نه خود رای صواب است خطاییست بزرگ
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۶ - زلف پریشان
جانا سر و جان فدیه بر جان تو بادا
جان برخی آن لعل چو مرجان تو بادا
هر کس که به جای تو گزیند دگری را
هر دم به سرش تیغ سرافشان تو بادا
هر دیده که غیر از تو ببیند رخ غیری
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۷ - خم زلف
مکن ز شانه پریشان، کمند گیسو را
به دست باده مده زلف عنبرین بورا
از آن زمان که به چشم تو چشم بگشودم
از این سپس نکنم یاد، چشم آهو را
به نیم غمزه دلم را دو چشم جادویت
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۸ - قامت رعنا
ای رخت چون صبح عید و گیسویت چون شام یلدا
بوالعجب صبحی و شامی همچنان داری به یکجا
خوش بود گر بوسم آن رخسار همچون صبح عیدت
و آن شب یلدای زلفت را ببویم تا به فردا
یک شب یلدا فزونش نیست در عالم به سالی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۹ - زمان وصال
دیشب به ماه روی تو دیدم حلال را
منت خدای لم یزل لا یزال را
بگشا گره ز بند نقاب و به ماه گو
کاینک ببین جمالم و منما جمال را
گر باغبان، به قامت دلجوت بنگرد
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۰ - منصب شاهانه
قدمی رنجه کن ای دوست! به کاشانه ما
ساز آباد ز خود کلبه ویرانه ما
می و معشوقه و مطرب همه یکجا جمعند
چشم بد دور از این مجلس رندانه ما
پای از سر نشناسیم حریفان مددی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۱ - آهسته رو
در راه عاشقی ست مرا استوار پا
از جان نهاده ام به چنین رهگذار، پا
ای پادشاه حسن که خوبان ز جان نهند
بر آستانه ات ز پی افتخار، پا
بر خاک آستان تو پایم کجا رسد
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۲ - اشک بصر
میل دارم که ببوسم رخ همچون قمرت را
بمکم با لب خود آن لب همچون شکرت را
تا غباری ننشیند به رخ و زلف تو جانا!
آب پاشی کنم از اشک بصر، رهگذرت را
ممکنم نسیت که آیم به سر کوی تو روزی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۳ - قرص خورشید
نگار شوخ شنگ سر و بالا
چرا؟ دایم به کین استی تو با ما
رخ است این،یا قمر، یا قرص خورشید
قد است این، یاالف، یا نخل خرما
ریاض خرمی از پای تا فرق
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۴ - ترک عشقبازی
زاهد چرا؟ همی شکنی ساغر مرا
ساغر مرا به کف نه و بشکن سر مرا
خونم چو آب ریز، ز خنجر به روی خاک
از شیشه ام مریز، می احمر مرا
من مرغ آبیم ز چه منعم کنی ز آب
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۵ - آهوان صحرا
چشم تو به یک کرشمه ای یارا!
بربود زدست، طاقت ما را
تا چند کنی پریش و آشفته
آن زلف دراز و عنبر آسا را
زین بیش مکن پریش و سرگردان
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۶ - درد عاشق
حسن تو شکسته نور مهتاب
خورشید ز تاب توست بی تاب
با قبلهٔ ابروی تو حاشا
کس روی کند به سوی محراب
شب های دراز در فراقت
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۷ - کوی حبیب
دلشده گانیم ما، بر سر کوی حبیب
باک نداریم ما یک سر مو، از رقیب
درد دل عاشقان به نشود از دوا
درد سر ما مده بیش از این ای طبیب!
داروی درد دل عاشق بیچاره نیست
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۸ - فرقت دلدار
آن پری کز من به یغما برده آرام و شکیب
دین و دل برد از کفم زان نرگس جادو فریب
آرزو دارم که باشد حلقهٔ چشمم رکاب
هر زمان کان شهسوار من کند پا در رکیب
ماه من بیپرده گر رخسار سازد آشکار
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۹ - دو زلف پر خم
پرده بردار از رخ چون آفتاب
حیف باشد آفتاب اندر حجاب
آفتاب از شرم ننماید طلوع
گر ز رخ یک لحظه برداری نقاب
هر که بیند آفتاب روی تو
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۲۰ - وصال دوست
نازنینا! رحم کن بر این غریب
لیس محبوبی بغیرک یا حبیب
خط و خال و زلفت ای زیبا صنم!
برده از من صبر و آرام و شکیب
آفتابت گر، به بیند بی حجاب
[...]