گنجور

 
ترکی شیرازی

نگار شوخ شنگ سر و بالا

چرا؟ دایم به کین استی تو با ما

رخ است این،یا قمر، یا قرص خورشید

قد است این، یاالف، یا نخل خرما

ریاض خرمی از پای تا فرق

بهشت عالمی، از فرق تا پا

رخت خلد و دهانت حوض کوثر

لبت تسنیم و قدت شاخ طوبا

چسان پوشم من از رخسار تو چشم

نپوشد چشم از خورشید، حربا

گرم خواهی رها سازی تو از بند

گره از طرهٔ پرتاب بگشا

کسان گویند دل بردار از وی

من وبرداشتن دل از تو، حاشا

کجا دوری کند مجنون ز لیلی؟

کجا دل بر کند وامق ز عذرا؟

دل از لعل تو «ترکی» بر ندارد

مگس هرگز نگوید ترک حلوا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

شبی دیرند و ظلمت را مهیا

چو نابینا درو دو چشم بینا

عسجدی

بامید قبولت بکر فکرم

چو بهر یوسف مصری زلیخا

بانواع نفایس خویشتن را

بسان نوعروسی کرده آسا

کسی کز خدمتت دوری کند هیچ

[...]

عنصرالمعالی

ترا توفیق خواهم در دعا تا

دهی هر کاردان را کاردانی

انوری

ایا صدری که از روی بزرگی

فلک را نیست با قدر تو بالا

خجل از قدر و رایت چرخ و انجم

غمی از دست و طبعت ابر و دریا

کله با همتت بنهاده کیوان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه