مکن ز شانه پریشان، کمند گیسو را
به دست باده مده زلف عنبرین بورا
از آن زمان که به چشم تو چشم بگشودم
از این سپس نکنم یاد، چشم آهو را
به نیم غمزه دلم را دو چشم جادویت
چنان گرفت که چنگال باز، تیهر را
به یک اشاره صف لشکر به هم شکند
اگر اشاره کنی ترک چشم جادو را
خیال تیر زدن گر به ترک چشم تو نیست
برای چیست کشیده کمان ابرو را
به چشم مست تو از ابلهیست پنجه زدن
که راست طاقت این ترک سخت بازو را
تو گر ز عارض چون مه نقاب برداری
خجل ز خویش کنی صدهزار مه رو را
قدت چو سرو، دو پستان چو میوهٔ لیمو
کسی به سرو ندیده است بار لیمو را
اگر به سیر چمن بی تو من روم چکنم
کنار سبزه فضای چمن، لب جو را
سرم چو گوی و خم زلف توست چون چوگان
خوش آن دمی که به چوگان زنی تو این گو را
به قتل «ترکی» مسکین چنین شتاب مکن
که هیچ کس نکشد طوطی سخن گو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتا، نخواهم گفتن تمام مدح ترا
به شرم دارد خورشید اگر کنم سپری
هزار شکر کنم دولت مؤیّد را
که داد باز به من دلبر سَهی قد را
از آتش دل مشتاق و از بلای فراق
فرو گذاشته بودم وُثاق و مرقد را
چو ماه روی من آمد کنون بحمدالله
[...]
کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟
که تیر غمزه تمامست صید آهو را
هزار صید دلت پیش تیر باز آید
بدین صفت که تو داری کمان ابرو را
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
[...]
بهار پرده برانداخت روی نیکو را
نمونه گشت جهان بوستان مینو را
یکی در ابر بهاری نگر، ز رشته صبح
چگونه می گسلد دانه های لؤلؤ را
سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی
[...]
نشاند پیش خود آن شوخ بی حجاب مرا
چو سایه همدم خود کرد آفتاب مرا
ازین جهت که به زلف تو نسبتی دارد
نرفت تیرگی شب به ماهتاب مرا
به آتش افکند از خوردن شراب مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.