حسن تو شکسته نور مهتاب
خورشید ز تاب توست بی تاب
با قبلهٔ ابروی تو حاشا
کس روی کند به سوی محراب
شب های دراز در فراقت
حاشا که به چشم من رود خراب
گر تیر زنی خرم به دیده
ور زهر دهی خورم چو جلاب
آن کس که دهد ز عشق پندم
بر گو که گذشته از سرم آب
از موج دگر چه بیم دارد
آن کس که فرو رود به گرداب
جز صبر، دگر چه چاره دارد
ماهی، که اسیر شد به قلاب
داروی علاج درد عاشق
چون نسخهٔ کیمیاست نایاب
از سیل سرشک من بپرهیز
بیتوته مکن به راه سیلاب
ای گوهر تابناک! ریزم
از درج دو دیده ام در ناب
«ترکی» به کمند تو اسیر است
زنهار به کشتنش تو مشتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنجا که دهی ز لطف یک تاب
زر گردد خاک و دُر شود آب
مخدوم بزرگ، صدر منعم
ای پایۀ تو ورای القاب
مظلومم و هیچ یاورم نیست
کار من دلشکسته دریاب
من کد یه کنم به شعر و بخشش
[...]
ما را همه شب نمیبرد خواب
ای خفتهٔ روزگار دریاب
در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه میرود آب
ای سخت کمان سست پیمان
[...]
ای جانِ به لب رسیده بشتاب
خود را و مرا به نقد دریاب
دل رفت و تو نیز بر سر پای
اندیشه نمی کنی در این باب
بر نسیه چه اعتبار زنهار
[...]
گریان به زمین فتاد بی تاب
بر خاک، مراغه کرد چون آب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.