گنجور

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

روزگاری شد که ما زین بخت وارون می‌تپیم

همچو زخم دل گریبان چاک در خون می‌تپیم

دیده عشقیم و ما را طالع نظاره نیست

سال‌ها در انتظار یک شبیخون می‌تپیم

موجه دریای خونابیم دور از زلف دوست

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

در مزاج درد خود ذوق مداوا سوختیم

نسخه اعجاز در دست مسیحا سوختیم

باد دامان تب امشب آتش ما تیز کرد

کز تف مژگان متاع هفت دریا سوختیم

مشرب پروانه ما را از گرانجانی رهاند

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

کی مسیحا داشت در بار آنچه ما می‌خواستیم

عافیت بودش متاع و ما بلا می‌خواستیم

اشک ریزان تا در دارالشفا رفتیم دوش

نی دوای درد درد بی‌دوا می‌خواستیم

برد موسی بهر آمین گفتنم همره به طور

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

از عمر دمی را به غمی باز نبستیم

یک پرده آهنگ برین ساز نبستیم

ما ساده‌نوایان بهشتیم چو بلبل

مرغوله بیهوده بر آواز نبستیم

در دام فتادیم صد افسوس کز آن پس

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

لب زخمیم و افغان را پرستیم

دم شمشیر عریان را پرستیم

گل از بلبل همین بس دولت ما

که دیوار گلستان را پرستیم

ز ما یوسف پرستیدن ادب نیست

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

در خلوت غم چند گهی خام نشستیم

در سینه زخم آمده گمنام نشستیم

دیدیم که ساقی سر رسوایی ما داشت

از شیشه برون آمده در جام نشستیم

دوران سر آشفتگی خاطر ما داشت

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

ما بت نه زاندیشه معبود شکستیم

آرایش بتخانه ما بود شکستیم

در ماتم گوش شنوا تار بریدیم

صد زمزمه در زیر لب عود شکستیم

خاکستر ما شعله‌فروش است درین دیر

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

ما دو عالم را ز موج غم خراب انگاشتیم

این دو دریای مصیبت را سراب انگاشتیم

چون درین ره آب حیوان کار آتش می‌کند

آتشی هر گام نوشیدیم و آب انگاشتیم

این کهن افسانه ما هیچ پایانی نداشت

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

شب که بر آن آفتاب راه گرفتیم

در قصب دیده نور ماه گرفتیم

هر چه به بینش ز دیده دور فگندیم

صد مژه دادیم و یک نگاه گرفتیم

هر چه نفس سرنوشت سینه ما بود

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

شب که ما تو سن بیهوده روی پی کردیم

صد بیابان سرشک از مژه‌ای طی کردیم

عشق می‌خواست قدح در خور خمیازه خویش

ز اشک حسرت مژه‌واری به فسون می‌کردیم

در ره ناله ما کوس هوس داشت کمین

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

یاد آن روزی که در میخانه ساغر می‌زدیم

چون تهی می‌گشت دست از جام بر سر می‌زدیم

خواه کنج بیضه خواهی آشیان خواهی قفس

هر کجا بودیم از کنج طلب پر می‌زدیم

مقصد ما سیر گلخن بود ورنه کی چو خس

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

صبحیم چه سود از دل آهی ندمیدیم

وز ناصیه بخت سیاهی ندمیدیم

جان نیک فسونیست ولی حیف که هرگز

بر سرکشی پر کلاهی ندمیدیم

با صبح بلنداختر یوسف به گه شام

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

کو دل که رو به میکده مشرب آوریم

شبخون کفر بر سپه مذهب آوریم

زلفت اگر مدد کند از دست آفتاب

گیریم جیب صبح و به سوی شب آوریم

تا سالها به خون نطپد ناله در جگر

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

کو حریفی تا دو جامی از می احمر زنیم

چون شراب از بی‌خودیها تکیه بر ساغر زنیم

تازه شمعی کاش افروزند در بزم وصال

بر سر این شعله‌های کهنه تا کی پر زنیم

مختصر دستی که ما را بود صرف جام شد

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

تا کی چو طفل عقل دم از مهر و کین زنیم

کو همتی که پای بر آن و بر این زنیم

تلخیم در مذاق جهان همچنان اگر

صد بار غوطه در شکر و انگبین زنیم

خاکستریم و باز به صد حیله خویش را

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

برخیز تا زیارت ماتم‌سرا کنیم

جان را برای قطره اشکی فدا کنیم

بر مرهم مسیح بخندیم و بگذریم

هر درد را به حسرت دردی دوا کنیم

داغیم و کار ما سفر ملک سینه‌هاست

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

تا چند درین غمکده بیکار نشینیم

بیکارتر از دیده بی یار نشینیم

ما شبنم دردیم ادب بین [که] درین باغ

بوسیم زمین گل و بر خار نشینیم

ما ناله چنگ ستمیم از سفر گوش

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

سکه به نام عجز زد شوکت پادشاهیم

کوکبه سوز فتح شد صولت بی‌سپاهیم

کشتی موج هستیم تا به مراد خس طپم

خورده ز خون ناخدا آب گل تباهیم

داغم و نوبهار را خلعت خرمی دهم

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

ما روزی حیات بجز خون نمی‌دهیم

دردسری به صد می گلگون نمی‌دهیم

ما تو‌أمیم با گل رعنا درین چمن

کز خون پُریم و رنگ به بیرون نمی‌دهیم

خاکستر دویی چو محبت به باد داد

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

رسم عشاقست خندان اشک حرمان ریختن

دیده در طوفان خون و گل به دامان ریختن

گریه را در پرده‌های خون دل پیچم که هست

کفر در کیش حیا یک قطره عریان ریختن

نی دلی دریای خون نه سینه‌ای گرداب غم

[...]

فصیحی هروی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode