روزگاری شد که ما زین بخت وارون میتپیم
همچو زخم دل گریبان چاک در خون میتپیم
دیده عشقیم و ما را طالع نظاره نیست
سالها در انتظار یک شبیخون میتپیم
موجه دریای خونابیم دور از زلف دوست
بیقراری بین که هر ساعت دگرگون میتپیم
دجلهای در هر بن مژگان ما بیکار و ما
از برای قطرهای در کوه و هامون میتپیم
نبض بیماریم ای دست مسیحا همتی
کامشب از طغیان تب زاندازه بیرون میتپیم
یار با ما همدم و ما از جدایی بیقرار
همچو موج از تشنگی بر روی جیحون میتپیم
سر این معنی فصیحی عشق به داند که ما
خون فرهادیم و در شریان مجنون میتپیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.