گنجور

 
فصیحی هروی

کو دل که رو به میکده مشرب آوریم

شبخون کفر بر سپه مذهب آوریم

زلفت اگر مدد کند از دست آفتاب

گیریم جیب صبح و به سوی شب آوریم

تا سالها به خون نطپد ناله در جگر

رخصت نمی‌دهند که سوی لب آوریم

نالش خوش است اگر همه از جور دوست است

کو لب که رو به زمزمه یا‌رب آوریم

هم‌چشم ماست چرخ فصیحی درین چمن

تا هر شب از سرشک به رخ کوکب آوریم