گنجور

 
فصیحی هروی

لب زخمیم و افغان را پرستیم

دم شمشیر عریان را پرستیم

گل از بلبل همین بس دولت ما

که دیوار گلستان را پرستیم

ز ما یوسف پرستیدن ادب نیست

بیا تا خاک کنعان را پرستیم

پریشان‌زاده چون زلفیم و از شوق

سر زلف پریشان را پرستیم

به بوی عشق اندر کعبه و دیر

دل گبر و مسلمان را پرستیم

دورنگی در عبادتگاه ما نیست

به یک دل کفر و ایمان را پرستیم

فصیحی دست ناگه گیر عشقیم

همه چاک گریبان را پرستیم