گنجور

 
فصیحی هروی

کو حریفی تا دو جامی از می احمر زنیم

چون شراب از بی‌خودیها تکیه بر ساغر زنیم

تازه شمعی کاش افروزند در بزم وصال

بر سر این شعله‌های کهنه تا کی پر زنیم

مختصر دستی که ما را بود صرف جام شد

گر خدا روزی کند دستی دگر بر سر زنیم

در محیط غم فلاطون‌وار زورق افکنیم

خنده‌ها بر جلوه‌های تشنه کوثر زنیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode