گنجور

 
فصیحی هروی

سکه به نام عجز زد شوکت پادشاهیم

کوکبه سوز فتح شد صولت بی‌سپاهیم

کشتی موج هستیم تا به مراد خس طپم

خورده ز خون ناخدا آب گل تباهیم

داغم و نوبهار را خلعت خرمی دهم

خشک گلی‌ست آفتاب از چمن سیاهیم

ناله گلزار بلبلم لیک ز شوق گوش گل

همره ناله بال‌زن شد لب دادخواهیم

خشک دمیده گلبنم از چمن هوس ولی

بلبل تنگ چشم را باغچه الهیم

مزرع ناامیدیم آب سموم خورده‌ام

دل ز بهشت می‌برد جلوه بی‌گیاهیم

زخمم و سوی سینه‌ها نامه تیغ می‌برم

بر صف حسن می‌زند جلوه کج کلاهیم

گرچه فصیحیم ولی خوانده زمانه یوسفم

تا فکند به چاه غم تهمت بی‌گناهیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode