گنجور

 
۱
۲
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

بهار آمد صبا زد چاک پیراهن به بر گل را

چرا چون فصل دی آهنگ خاموشی است بلبل را

من ازسودای زلف و طره ات مفتون، دلا تعجیل

تو بر بازو زنی زنجیر و پر گردن نهی غل را

گره شد در گلو گریه ز سیل دیده آسودم

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

دلی در آتش عشقت سمندری آموخت

کز آب چشم بط آسا شناوری آموخت

ز دست تست دلی هرکجا به پای فتاد

که هر بتی ز تو آداب دلبری آموخت

به جادوی تو عیان دیده ام به رأی العین

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

خون به رخسارم از جهان بین است

شرح حالم ببین چه رنگین است

اشکم افکنده راز خفیه به روی

چه کنم کار مدعی این است

از غمم بهره داد و این احسان

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

بی تکلف دل ندارد هر که دلدارش نباشد

از حیاتش چیست حاصل هر که او یارش نباشد

وصل گل را هر که نارد احتمال خار هجران

از دی و دی زین گلستان بهره جز خارش نباشد

زلف را لابد شکست است از پریشانی ولیکن

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

جانم از سینه به حسرت چوگلوگیر آمد

یار آمد به سرم زود ولی دیر آمد

تا خورد خون مرا فاش از آن ابروی و چشم

ترک مست نگهش دست به شمشیر آمد

تا کرا بستهٔ گیسوی و سرین خواسته باز

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

باید دلی که درک معانی کند ز پند

باید سری که گوش دهد پند سودمند

هوشی مرا که فهم سخن می نمود نیست

دیوانه را چه سود سرون به گوش پند

او خود نبود حور و بر این حیرتم که بود

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

عقل را گیسوی لیلی طلعتان مجنون کند

با دل مجنونم این زنجیر یارب چون کند

تا به گونا گون بسوزد روز هجر این دل مرا

در شب وصلم به عمد الطاف گوناگون کند

با کمال تنگدستی منت ایزد را که عشق

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

اگر سرشک منت خاک راه تر نکند

ترا ز حالت من دیگری خبر نکند

ریاض حسن ترا خرمی است اردی و دی

مگر به باغ تو باد خزان گذر نکند

ستودن تو دریغ آیدم به سنگدلی

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

به بزمم دوش حورا پیکری بود

که هر عضوش به فردوسم دری بود

در آن مستی ندانستم سر از پای

که در سرم نهان با وی سری بود

دلی بگرفت و صد جانم عوض داد

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

صاحب دلی به سیر کمانت نظر نکرد

تا سینه پیش آن صف پیکان سیر نکرد

اشکش به آستین تو از رخ نکرده پاک

تا خاک آستان تو سرمه ی بصر نکرد

صوفی ما به ترک کله صرفه ای نبرد

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

هر دمت کز مژه بر سینه ی من تیر نیاید

خورم افسوس که خونریز منت دیر نیاید

با دل ریش من آن ترک سیه مست ز ابرو

خوفی انگیخت که از ضارب شمشیر نیاید

ذوق دندان شکر خای تو افکند خرابم

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

نهادی بر دلم دردی که درماندم به درمانش

فکندی در سرم شوری که ممکن نیست سامانش

نهادم روی در راهی که آغاز است انجامش

در افتادم به دریایی که پیدا نیست پایانش

فلک دیوی است افسون فر مشو غافل ز نیرنگش

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

ز دل یک ناله در دام تو ای صیاد نشنیدم

اسیری در گرفتاری چنین آزاد نشنیدم

به دور لعلت ای خسرو چو بینم شور مشتاقان

عجب دارم که یک شیرین و صد فرهاد نشنیدم

چه خوب آموخت خال از غمزدگانت طرز خون ریزی

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

تنی جز خاطر لیلی به غم دلشاد نشنیدم

سری جز گردن مجنون به بند آزاد نشنیدم

هلاکم در صفوف غمزه ات نبود غریب اما

مروت بین که من یک صید و صد صیاد نشنیدم

مدد جست از میانت طرگان در دل ربایی ها

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

چنان خیال تو انگیخت چاره در نظرم

که هر طرف نظر آرم ترا همی نگرم

شدی به روی چو درهای شادمانی باز

چو صبح عید شبی گر درآمدی ز درم

مرا به دیده و لب دگر اشک و آه نماند

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

غمت گرفت فضای دلم چنان که در آن

نمانده یکسر مو جای فکرت دگران

به قید زلف تو دل تا کمند الفت بست

گسست رشته مهر و وفای سیم بران

مثال موی و میانت مرا رود ز نظر

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱

 

جائی که دل مریض و تو گردی طبیب او

غم نیست باشد ار همه دردی نصیب او

با مهر چون تویی چه غم از کین دشمنم

فرخنده بخت هرکه تو باشی حبیب او

زان طوبیم گذشت توان کی که در بهشت

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

سر را نه دولتی که سپارم به پای تو

تن را نه قیمتی که سرایم فدای تو

جان را بهای خاک رهت نیست ورنه من

صد ره چو خاک ریخته بودم به پای تو

کس را چو نیست قیمت وصلت به هیچ وجه

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

دور چون با من رسید از بیخودی ساغر شکستی

غم مخور ساقی به جان معذور داریمت که مستی

پرده از رخ بر زدی و ز غیرت آن زلف و عارض

پرده ی دل ها دریدی رشته ی جان ها گسستی

دام زلف و دانه خال ار بدیدی شیخ شهرت

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳

 

مکن از برم جدایی به طریق بی وفایی

که نیرزد آشنایی به کشاکش جدایی

به شکنجه و گزندت نکشم سر از کمندت

که گرم کشی به بندت به از آن که پر گشایی

چو اجل ز در درآید همه شادیم فزاید

[...]

۸ بیت
صفایی جندقی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۸