صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
ای در دلم زکاوش عشق تو خارها
دستان سرای گلشن حسنت هزارها
از رشک سرو قامت شمشاد سایه ات
سیلاب اشک می رود از جویبارها
بویی مگر ز زلف توآرد برای وی
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
تا فتنه ی قامت توبرخاست
شد هر طرفی قیامتی راست
زان خاست و زین نشست لابد
بنشست امان و فتنه برخاست
هر جا که تویی غریب نبود
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
نه سر ز تیغ تو تنها بریدنم هوس است
به خاک پای تو در خون طپیدنم هوس است
زدی چو یک دو سه زخمم بدار دست که باز
دوگامی از پی قاتل دویدنم هوس است
به شوق دام و قفس در بهار نیز چو دی
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
مرا درد از شکیبایی فزون است
که دل در سینه چندین بی سکون است
ز احوالم چه پرسی کاشک خونین
گواهم بر جراحات درون است
بگوخود بی تو چون پایم که در هجر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
ماهی که به رخ نگار مانی است
پیداست که جز نگار ما نیست
بر صورت عالمی قلم کش
کان ها همه عاری از معانی است
بردار ز رخ نقاب تا خلق
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
سری کاینجا چو دامان در قدم نیست
بر ما یکسر مو محترم نیست
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که دیگر در وجودم جای غم نیست
به قتلم وارهان از غم خدا را
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
کدام دل که نه آسیمه سر برای تو نیست
کدام سر که نه شوریده در هوای تو نیست
اجل دوید به بالین و خوش دلم به هلاک
ولی دریغ که امشب سرم به پای تو نیست
فلک نداد امانم که کشته ی تو شوم
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
گناه عاشق و معشوق را عقابی نیست
در این گناه بود پس دگر ثوابی نیست
خطا به عهد مکن بیش از این جفا با من
که روزحشرت از آن ماجرا جوابی نیست
ز دور نوش دهان تا فکنده ای دورم
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
مرا سودای جانان بر سر افتاد
جنون را باز طرح دیگر افتاد
چو عشقم بار در کاشانه بگشود
خرد را رخت هستی بر در افتاد
به یاد در و لعلت دامنی چند
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
دردا که ز دوران به غم خویشتن افتاد
روزی که دلارام به سودای من افتاد
یوسف که به چاه فتن افتاد برآمد
بیچاره زلیخا که به چاه ذقن افتاد
منعم مکن از ناله که پنهان نتوان کرد
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
عشقی که به سوز و ساز گردد
افسانه ی آن دراز گردد
طالب مشمر که سوی مطلوب
گامی نسپرده باز گردد
محمود سری که دست آخر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰
دلا خواهی توجه با خدا کرد
تغافل بایدت از ماسوا کرد
بدی از دوست با نیکی ز بدخواه
خطا بردی گمان کاینها خدا کرد
خدا نشناخت پیغمبر ندانست
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
ندانم خویش کردم یا قضا کرد
مرا از دل ترا از من جدا کرد
درستی در شکست است این کمان را
که هر تیری رها کردم خطا کرد
وفا کردیم و جانان در مکافات
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
صبا یک عقده از جعد تو وا کرد
هوا را عطر بیز و مشک سا کرد
شکر خا لعلت از نوشین تبسم
دهن نگشوه مشت غنچه وا کرد
گل از تشویر رویت هر سحرگاه
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴
سروقامت قیام دیگر کرد
دو قیامت به ساعتی برکرد
هم قیامت ز قد دلکش ساخت
هم کرامت ز چهر انور کرد
خاک در چشم ماه نخشب ریخت
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹
صفایی از سر کویت چوعزم بیرون کرد
یک نپرسی از او تا به فرقتم چون کرد
دلی که صبح وصال از ملال خالی بود
شب فراق ندانی چگونه پر خون کرد
چو حلقه ی سر زلف سیاه سرکش تو
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
بحمدالله که کوکب یاوری کرد
مهم زین صید غم یادآوری کرد
پس از دوری که در حرمان به سر شد
به سر وقت منش دل رهبری کرد
مهی کز وی تطاول رفت و تقصیر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷
بخت بد کآخر دمم شمشیر زد
جان بر آمد زود و جانان دیر زد
خواستم مجروح تر بودن ز غیر
هر چه زد دردا که بی توفیر زد
چشم بندی بین که ترکی شیرگیر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷
تا جان به هوای دلبر آمد
از دانش و دین ودل برآمد
بختم چو نکرد دستگیری
پای طلبم به سر در آمد
از هجر اجل رهاییم داد
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
مگو دل ها به طراری رباید
که با رغبت دل از دنبالش آید
به بستان پیش آن قد سرو بی روی
بگوتا خویش را کمتر ستاید
که هستش گرچه قامت دلکش اما
[...]