دلا خواهی توجه با خدا کرد
تغافل بایدت از ماسوا کرد
بدی از دوست با نیکی ز بدخواه
خطا بردی گمان کاینها خدا کرد
خدا نشناخت پیغمبر ندانست
هر آنکس کاین دو را از هم جدا کرد
ادای شکر حق باید دریغا
که نتوان شکر احسانش ادا کرد
به نومیدی مگردان روی از این باب
که هر کاری که کرد آخر دعا کرد
نیاز عاشق است و ناز معشوق
که عاجز را قوی شه را گدا کرد
جز آن بیگانه مشرب آشنایی
کجا چندین جفا با آشنا کرد
قفس به ز آشیان و... به از باغ
مرا عشق تو این حالت عطا کرد
به قید خویشتن سختم نگهدار
چرا باید چنین صیدی رها کرد
به گلگشت بهارانت گمان داشت
ز بیرون آمدن عبهر حیا کرد
چو دی را در شبستان آرمیدی
به چشم مردم از رخ پرده وا کرد
صفای دل محقر کلبه ام را
صفایی روضه ی دار الصفا کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز رویم آب خوبی را جدا کرد
بلورین سرو قدّم را دوتا کرد
جهان از جان شیرینش جدا کرد
به شیرین هم جهان هم جان رها کرد
در آخر جان و تن از هم جدا کرد
ترا در خاک ره چون توتیا کرد
چو او بر دیدهٔ منعم جفا کرد
سپهر از دیدهٔ جانش سزا کرد
گرفت و روی خود سوی هوا کرد
بر آن قصاب بسیاری دعا کرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.