گنجور

 
۱
۲
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

ساقیا آمد به جوش از شوق لعلت جان ما

خضر مایی، می بیار از چشمه حیوان ما

با لب لعلت به جان بستیم پیمان در ازل

تا ابد پیمانه لعل تو و پیمان ما

درد بی درمان ما را چاره جز وصل تو نیست

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

اگرچه چشمه نوش تو دارد آب حیات

دلیل ما خط سبز تو است در ظلمات

به چشم مست تو دیدم یقین و دانستم

که هست حسن تو را بر کمال جمله صفات

اگر نه روی تو بودی بیان صورت حق

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

سالک عشق تو هر دم به جهان دگر است

هر نفس طالب وصلت به مکان دگر است

گرچه وصف تو کنند اهل تفاسیر و کلام

مصحف روی تو را شرح و بیان دگر است

حرف ما ابجد عشق است چه داند نحوی

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

عرش رحمان است رویش، علم الاسما گواست

اعتقاد اهل حق این است و قول مصطفی است

گر به جامی بود جم را حشمت و شاهنشهی

دارد این آیینه رویت که روی حق نماست

دیگران گر سدره فردا تمنا می کنند

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

چشم بیمار تو تا مست و خراب افتاده است

در سر من هوس جام و شراب افتاده است

تا حدیث لب میگون تو در شهر افتاد

زاهد گوشه نشین با می ناب افتاده است

نظم دندان تو تا دیده ام ای پسته دهن!

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

صور دمم تا همه بی جان شوند

جان چو نماند سوی جانان شوند

از تگ دوزخ به بهشتی روند

وز تگ طوبی به گلستان شوند

گرچه در این چاه بدن بوده اند

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

روشن است این و راست می‌گوید

آن که «مه روی ماست» می‌گوید

سرو را، یار، «اگر نه عاشق ماست

پای در گل چراست؟» می‌گوید

سنبلش گفت «ملک حسن مراست»

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

من گنج لامکانم اندر مکان نگنجم

برتر ز جسم و جانم در جسم و جان نگنجم

عقل و خیال انسان ره سوی من نیارد

در وهم از آن نیایم در فهم از آن نگنجم

من بحر بی کرانم حد و جهت ندارم

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

قسم به مهر جمالت که جز تو ماه ندارم

تو شاه حسنی و غیر از رخ تو شاه ندارم

سجود روی تو کردن اگر گناه شناسد

فقیه دیو طبیعت، جز این گناه ندارم

مرا بجز تو اگر هست خالقی و الهی

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

نگارا بی‌سر زلفت پریشانم، به جان تو

به جز زلفت نمی‌خواهد دل و جانم، به جان تو

به زلف عنبرافشان، کن علاج ما کزین بهتر

علاج رنج سودایی نمی دانم، به جان تو

به غیر از سجده رویت ز من هر طاعتی کآمد

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

دویی شرک است از آن بگذر، موحد باش و یکتا شو

وجود ما سوی الله را به لا بگذار و الا شو

سر توحید اگر داری چو یکرنگان سودایی

درآ در حلقه زلفش ز یکرنگان سودا شو

مسیح از نفخه آدم مصور گشت و دم دم شد

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

باز آمد آن خورشید جان در رخ نقاب انداخته

وز عنبر تر برقعی بر آفتاب انداخته

شیرین لب جان پرورش بشکسته بازار شکر

سودای چشمش مستی ای اندر شراب انداخته

ای سنبلت روز مرا از چهره چون شب ساخته

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

ای بر گل عذارت ریحان تر نوشته

وز مشک سوده نسخی بر گلشکر نوشته

سی و دو حرف موزون مانند در مکنون

ایزد بر آن رخ چون شمس و قمر نوشته

ای مصحف جمالت خطی که دست قدرت

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

ای نوبت جمال تو در ملک جان زده

حسن رخ تو گوی «لمن » در جهان زده

خورشید خورده جرعه جام جمال تو

خود را چو مست بر در و دیوار از آن زده

ماه دو هفته تا سحر از مهر طلعتت

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

منه بر مهر خوبان دل، نصیب از عقل اگر داری

که خوبان مهربانی را نمی دانند و دلداری

سر و جان و جهان ای دل برو در کار زلفش کن

اگر با دلبران داری سر مهر و دل یاری

ز چشم و زلف او گفتم نگه دارم دل خود را

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

ای بر دل پردردم هردم ز تو آزاری

کی بود و کجا باشد مثل تو دل آزاری

ای جور و جفا کارت، تا کی کشم آزارت

جز جور و جفا با من، هرگز نکنی کاری

ریزی به جفا خونم، آنگاه کنی پرسش

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵ - ستایش فضل‌الله نعیمی

 

دم حق دمید در ما، دم فضل لایزالی

چه مبارک است این دم ز جناب فضل عالی

چو جناب ذوالجلالت همه بر کمال دیدم

گنه است اگر نگویم که تو ذات ذوالجلالی

صنما ز طرف برقع رخ همچو ماه بنما

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

بیا ای احسن صورت! بیا ای اکمل معنی

به میدان الوهیت که داری جای این دعوی

وصالت جنت عدن است در دل اهل جنت را

جز این صورت نمی بندد که باشد جنت اعلی

مراد از دنیی و عقبی تویی ما را و کی باشد

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

زلف را بر هر دو رخ جا می کنی

غارت جان، قصد دلها می کنی

می دهی ساغر ز چشم پرخمار

سالکان را مست و شیدا می کنی

در جهان از زلف و رخسار این قمر!

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اشعار عربی و ملمع » شمارهٔ ۴

 

بده ساقی شراب لایزالی

به دست عاشقان لاابالی

تموج فی سفینة بحر خمر

کأن الشمس فی جوف الهلال

مبادا چشم ما بی‌باده روشن

[...]

۱۴ بیت
نسیمی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۱