ای بر دل پردردم هردم ز تو آزاری
کی بود و کجا باشد مثل تو دل آزاری
ای جور و جفا کارت، تا کی کشم آزارت
جز جور و جفا با من، هرگز نکنی کاری
ریزی به جفا خونم، آنگاه کنی پرسش
مثل تو کجا باشد در هر دو جهان یاری
بر بوی گل وصلت ای غنچه لب بسته!
تا کی شکنی هردم در پای دلم خاری؟
بی دانش و دین و دل باد، ای بت سیمین بر
جانی که نمی خواهد از زلف تو زناری
ای از نظرم پنهان روی تو، نه پنهان به
از دیده هر بلبل چون روی تو گلزاری
درد تو به هر ساعت داغی نهدم بر دل
ای شعله زنان از تو در هر جگری ناری
در محنت و غم صابر، در جور و جفا کامل
کو خسته دلی چون من یا همچو تو دلداری؟
گفتی نظر اندازم بر زاری زار خود
ای دلبر عاشق کش! کو همچو من زاری؟
در عشق رخت تا چند، ای ماه وفا پیشه!
صدگونه جفا باشد بر من ز هر اغیاری
گاهی جگرم سوزی، گه خون دلم ریزی
چند از تو شوم هردم آویخته بر داری
صد باره دل ریشم کردی به جفا پرخون
وز روی وفا او را ننواخته ای باری
محنت زده ای چون من در عشق تو کم دیدم
با آنکه چو من داری محنت زده بسیاری
در سینه نسیمی را اسرار تو می جوشد
کو همنفس صادق یا محرم اسراری؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عواطف و دردهای عمیق عاشقانه اشاره دارد. شاعر از سختیها و رنجهایی که در عشق تجربه میکند، میگوید و به معشوق خود که مسبب این دردهاست، میتازد. او توصیف میکند که چگونه این عشق به او جفا میکند و هر بار بدی و زخمهای جدیدی به قلبش میزند. در عین حال، شاعر از خود میپرسد که آیا کسی مانند او در درد عشق وجود دارد و به انتظار همدردی و همزبانی است که بتواند رازهایش را درک کند. او به زیبایی معشوق و عواطفش اشاره میکند و به جفاهای مکرر او دلباخته است، در حالی که از نارساییهای خود در عشق رنج میبرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که همیشه در دل من ناآرامی و دردی به وجود میآوری، کی و کجا میتوان مانند تو کسی را پیدا کرد که اینقدر دل را به درد میآورد؟
هوش مصنوعی: مدت زیادی میگذرد که من رفتار ناعادلانه و سختگیرانه تو را تحمل میکنم، و دیگر هیچ کار خوبی از تو ندیدهام.
هوش مصنوعی: من را با رفتار ناپسند خود آزردهخاطر میکنی، اما سپس از من سوال میکنی که مانند تو در این دو جهان، یاری پیدا میشود یا نه.
هوش مصنوعی: بر بوی گل دیدارت ای غنچه که هنوز لب نگشادهای، تا کی میخواهی هر لحظه دل مرا آزار دهی؟
هوش مصنوعی: بدون دانش و دین و دل، ای معشوق نقرهای، بر کسی که نمیخواهد از موهای تو بندی به خود ببندد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در نظرم پنهانی، زیباییات از چشم هر بلبل هم پنهانتر است، زیرا وقتی که تو را نمیبینم، گویی در میان گلزارها گم شدهام.
هوش مصنوعی: عشق و خبری از تو هر لحظه در دل من داغی به وجود میآورد. ای آتشنشان، در هر دل و بینش من شعلهای از محبت تو میسوزد.
هوش مصنوعی: میگوید که در سختی و درد باید صبر کرد و در برابر ظلم و بیرحمی باید به کامل بودن ایمان داشت. آیا در دل کسی همچون من، که خسته و پریشان است، رحمی وجود دارد یا دلدار و یاری مانند تو پیدا میشود؟
هوش مصنوعی: ای دلبر عاشقکش! تو گفتی که بر درد و رنج خود نگاه کنم، اما کجا کسی را مییابی که مانند من زار و نالان باشد؟
هوش مصنوعی: عزیزم، تا کی میخواهی با زیباییات به من ظلم کنی؟ هر بیگانهای میتواند به من آسیب برساند و من از تو انتظار وفاداری دارم.
هوش مصنوعی: گاهی دلم به شدت میسوزد و گاهی از غم و اندوهم اشک میریزم. من همیشه به یاد تو هستم و در هر لحظه احساس میکنم که به تو وابستهام.
هوش مصنوعی: دل من بارها به خاطر خوبیهای تو زخم شده و پر از درد شده است، اما تو هرگز به خاطر وفای من به او گوش ندادید.
هوش مصنوعی: در عشق تو، من مانند کسی که دچار رنج و سختی است، کمتر دیدهام. با اینکه تو خود نیز مانند من، افرادی را که دچار سختی هستند، بسیار دیدهای.
هوش مصنوعی: در دل من هوای تو را میپرورانم، آیا کسی هست که رازهای تو را درک کند یا با من همنفس باشد و بتواند به راستی به اسرار تو پی ببرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواهم که بدانم من جانا که چه خوداری
تا از چه برآشوبی، یا از چه بیازاری
گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر
صد کینه به دل گیری، صد اشک فروباری
بدخو نبدی چونین، بدخوت که کرد آخر
[...]
ای جُسته جفاکاری جَسته ز وفاداری
بنمای وفاداری بگذار جفاکاری
آشفتهام از عشقت بیهوده چرا شیبی
آزردهام از هجرت بیهوده چه آزاری
سیماست مرا در جسم از حسرت و غم خوردن
[...]
شاهی که بدو نازد شاهی به جهانداری
خواهند به نور از وی اجرام فلک یاری
فرخنده (منوچهر) آن کش دهر برد فرمان
دارد صفت یزدان در قصد نکوکاری
بدخواه ورا خویشی با محنت و درویشی
[...]
ترسا بچهای شنگی زین نادره دلداری
زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری
از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی
در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری
از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی
[...]
افتاد دل و جانم در فتنه طراری
سنگینک جنگینک سر بسته چو بیماری
آید سوی بیخوابی خواهد ز درش آبی
آب چه که میخواهد تا درفکند ناری
گوید که به اجرت ده این خانه مرا چندی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.