منه بر مهر خوبان دل، نصیب از عقل اگر داری
که خوبان مهربانی را نمی دانند و دلداری
سر و جان و جهان ای دل برو در کار زلفش کن
اگر با دلبران داری سر مهر و دل یاری
ز چشم و زلف او گفتم نگه دارم دل خود را
ولی دل می برند ایشان به جادویی و عیاری
دل آشفته می جستم ز زلفش، گفت کای عاقل
کی افتد در چنین دامی دل هر زار بازاری
رخ از عشقش چو زر کردن به آسانی توان لیکن
بیا جان صرف عشقش کن اگر صراف دیداری
جفا و جور محبوبان دوا می خوانمش چون من
تو را چون گویم ای حوری! که محبوب جفاکاری
به هر داغی و هر دردی که می خواهی بکش ما را
که ما را نیست در عشقت دل آزاری و بیزاری
ز آزار توام هرگز نخواهد خاطر آزردن
به قهرم گر بسوزانی به جورم گر بیازاری
مگر چون چشم بیمارش نمی خواهد که باشد خوش
دلی کو کز چنین سودا ندارد چشم بیداری
به صد جان طالب آنم که زلفت را بدست آرم
به زلف خود نمی دانم دلم را کی بدست آری
دلا در عشق اگر شیری جگر می بایدت خوردن
که باشد عادت شیران ز دست دل جگرخواری
تو می پنداری ای ناصح که پندی بشنود عاشق
قبول سمع اهل دل چه پند آری؟ چه پنداری؟
ز کار دنیی و عقبی توانی دست اگر شستن
درآ در کار عشق ای دل که بی شک مرد این کاری
نسیمی جان سپرد ای دل به زلف عنبرافشانش
تو نیز ار عاشقی باید که جان مردانه بسپاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.