گنجور

 
نسیمی

بده ساقی شراب لایزالی

به دست عاشقان لاابالی

تموج فی سفینة بحر خمر

کأن الشمس فی جوف الهلال

مبادا چشم ما بی‌باده روشن

مبادا جان ما از عشق خالی

همه چیزی زوالی دارد آخر

فقط عشقک تبرا عن زوال

اگر در آب باشم یا در آتش

خیالک مونسی فی کل حال

و ما تنظر علی عینی و دمعی

و ما فی البحر اشتاق اللالی

دلت سخت است و مهرت اندکی سست

دگرها هرچه گویم بر کمالی

تزد مالا و مالی غیر قلبی

و هذاالقلب فی دنیای مالی

چنان مستم ندانم روز از شب

و ما اعرف یمینی عن شمالی

(چرا از دوستان دل برگرفتی

وگرنه در تو دشمن جان حلالی) (؟)

به گوشت گر رسانم ناله زار

ز سوز ناله زارم بنالی

فقد حملت حملا غیر حملی

و ما لی طاقتی عن احتمال

لب لعل تو را خواندم شرابی

«سقاهم ربهم خمرا» زلالی

بده ساقی شرابی با نسیمی

شرابک اسقنی واشرب حلالی

 
 
 
ناصرخسرو

چنین زرد و نوان مانند نالی

نکرده‌ستم غم دلبر غزالی

نه آنم من که خنبانید یارد

مرا هجران بدری چون هلالی

نه مالیده است زیر پا چو خوسته

[...]

قطران تبریزی

الا تا بر زمین و بر حوالی

ز دیبا گسترد نیسان نهالی

مبادا گیتی از دو شاه خالی

ز شه بونصر و خسرو بوالمعالی

ز هر دو خصم پست و دوست عالی

[...]

انوری

مرا وقتی خوشست امروز و حالی

قدحها پر کنید و حجره خالی

که داند تا چه خواهد بود فردا

بزن رود و بیاور باده حالی

رهی دلسوزتر از روز هجران

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مجیرالدین بیلقانی

بنانک مستعد بالنوال

و شأنک غالب فی کل حال

تو آن شاهی که اقلیم خرد را

خجسته طالع و فرخنده فالی

و امرک لو خصصت به الثریا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه