نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳
می کشد چشم تو از گوشه به میخانه مرا
می کند زلف چو زنجیر تو دیوانه مرا
شسته بودم ز می و جام و قدح دست ولی
می برد باز لبت بر سر پیمانه مرا
به هوای لب میگون تو گر خاک شوم
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴
بهشت و حور، بی وصلت، حرام است اهل معنی را
کزان وصل تو مقصود است مشتاق تجلی را
قیامت گر بیندازی ز قامت سایه طوبی
به زیر سایه بنشانند اهل روضه، طوبی را
جمالت گرنه در جنت نماید جلوه ای هر دم
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
ای شب زلفت که روزش کس نمی بیند به خواب
در تب است از تابش خورشید رویت آفتاب
عالم از نور تجلی کرد نورانی رخت
گرچه زلفت چون شب قدر است و رویت ماهتاب
آن که پیش خط و خالت چون ملک در سجده نیست
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
زهی جمال تو مستجمع جمیع صفات
رخ تو آینه رونمای عالم ذات
به حق سبعه رویت که سوره کبراست
که عید اکبرم این است و بهترین صلوات
کمال حسن رخت قابل نهایت نیست
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
من سر شادی ندارم با غم یارم خوش است
من مسیحا مذهبم با دیر و خمارم خوش است
مستم از جام اناالحق، جای من گو دار باش
دولت منصور دارم، بر سر دارم خوش است
نیستم چون اهل دنیا، طالب دیدار و گنج
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
گرچه چشم ترک مستت فتنه و ابرو بلاست
این چنین دلبر بلا و فتنه دیگر کجاست؟
نقش اشیا سر به سر روشن شد از رویت مگر
جام جمشید رخت آیینه گیتی نماست
چون تو هستی دایم اندر خانقاه و میکده
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
مطلع انوار زلفت مسکن جان و دل است
«رب انزلنی » بیان آن مبارک منزل است
گرچه دل در زلف خوبان بستن از دیوانگی است
عاشقی کو دل در آن زنجیر بندد عاقل است
عقد گیسویت به آسانی نگردد حل از آنک
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
سلطان غمت را دل پردرد مقام است
آن دل چه نشان دارد و آن مرد کدام است
در عشق تو چون هست دلم بنده جاوید
کار دلم از دولت وصل تو تمام است
جز پختن سودای سر زلف تو در سر
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
مرغ عرشیم و قاف خانه ماست
کن فکان فرش آشیانه ماست
جعد مشکین و زلف وجه الله
دام دل عین و خال دانه ماست
ای فسوسی دم از فکوک مزن
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
بخت ابد یار آن که با تو قرین است
با تو نشستن به از بهشت برین است
جور و جفا کردن از تو دور نباشد
عادت خوبان روزگار چنین است
دل هوس زهد کرد و گوشه ولیکن
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
مطلع نور تجلی آفتاب روی اوست
لیلة القدری که می گویند هست آن موی اوست
قاب قوسینی که در معراج دید آن شب رسول
گر به چشم دل ببینی هیئت ابروی اوست
عروة الوثقی که خواند عارفش حبل المتین
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
غرقه در دریای عشقش حال ما داند که چیست
این سخن آسوده بر ساحل کجا داند که چیست
حال آن زلف پریشان بشنو از من مو به مو
آن پریشانی گرفتار بلا داند که چیست
(عشق خوبان در دلم گنجی است ز اندازه برون
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶ - مهاجرت از باکو
خاک باد آن سر که در وی سر سودای تو نیست
دور باد از شادی، آن کو یار غمهای تو نیست
سرو در بالا کمال راستی دارد ولی
در کمال حسن و زیبایی چو بالای تو نیست
گرچه خورشید اقتباس از شمع رویت می کند
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
دل بی تو از نعیم دو عالم ملال یافت
خرم کسی که با تو زمانی وصال یافت
آواره ای که بر سر کوی تو شد مقیم
مقدور قدر عزت و جاه و جلال یافت
جز سوختن چه کار کند پیش روی شمع
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
تا از لب و چشم تو به عالم خبر افتاد
صد صومعه ویران شد و صد خانه برافتاد
بر طور دل افتاد شبی پرتو رویت
جان مست تجلی شد و از پای درافتاد
در کوی هوای تو قدم کی نهد آن کو
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴ - استقبال از حافظ
تا پرده ز رخسار چو ماه تو برافتاد
از پرده بسی راز نهانی به در افتاد
بود آتش رخسار تو چون میوه توحید
از بهر کلیم آتش از آن در شجر افتاد
با لاله صبا شرح گل روی تو می کرد
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
دست قدرت بر عذارت خال مشکین تا نهاد
جان فتاد از غم بر آتش، دل بر آن سودا نهاد
تا که ترک سر نگویی، دعوی عشقش مگو
زان که با سودای سر، در عشق نتوان پا نهاد
دل ز زلفش برگرفتم تا نهم جای دگر
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
دلدار ما به عهد محبت وفا نکرد
دل برد و رفت و هیچ دگر یاد ما نکرد
می خواست تا که وعده بجای آورد ولی
طالع مخالف آمد و بختم رها نکرد
چشمش به تیر غمزه مرا زد بلی بلی
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶ - ستایش فضلالله نعیمی
قاصدی کو تا به جان پیغام دلدار آورد
یا هوایی کز نسیم طره یار آورد
آن کس از دنیا و عقبی باشد آزادی چو ما
دردمندی را که عشق یار در کار آورد
گر اناالحقهای ما را بشنود منصور مست
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
دلم ز مهر تو آن دم چو صبح دم می زد
که آفتاب رخت در قدم علم می زد
ز جام عشق تو بودم خراب و مست آنروز
که نقش بند قضا، رسم جام جم می زد
به بوی زلف تو آشفته آن زمان بودم
[...]