گنجور

 
نسیمی

بخت ابد یار آن که با تو قرین است

با تو نشستن به از بهشت برین است

جور و جفا کردن از تو دور نباشد

عادت خوبان روزگار چنین است

دل هوس زهد کرد و گوشه ولیکن

چشم سیاه تو آفت دل و دین است

مست و خراب از خیال گوشه چشمت

هر طرفی صدهزار گوشه نشین است

طینت پاکیزگی لطف تنت را

خاک ز کافور و آب ماء معین است

چشم گهربارم از خیال دهانش

حقه لؤلؤی ناب و در ثمین است

دل به تو دادیم و جان فدای تو کردیم

بیعت ما با تو و قرار همین است

دولت وصل تو هر که یافت به عالم

خسرو آفاق و شاه روی زمین است

خال تو کشمیر و بابل است زنخدان

چشم تو از خطا و روی تو چین است

مصحف روی تو می کند همه را شرح

راز نهانی که (آن)امام مبین است

جان به خیال لبت سپرد نسیمی

زان که خیال لب تو روح امین است

 
 
 
قطران تبریزی

کاخ ملک خوبتر ز خلد برین است

با همه دیدارهای خوب قرین است

پیکر او آفت بضاعت روم است

صورت او کاهش صناعت چین است

گوئی خاک اندر او بزر نهفته است

[...]

انوری

ملک مصونست و حصن ملک حصین است

منت وافر خدای را که چنین است

شعلهٔ باسست هرچه عرصهٔ ملکست

سایهٔ عدلست هرچه ساحت دین است

خنجر تشویش با نیام به صلح است

[...]

ظهیر فاریابی

آنک به حق داور زمان وزمین است

خسرو پیروز بخت نصرة دین است

حامی اسلام بیشکین که چو گردون

مرکب دوران او همیشه بزین است

آنکه در اطراف ملکش از در طاعت

[...]

سعدی

بخت جوان دارد آن که با تو قرین است

پیر نگردد که در بهشت برین است

دیگر از آن جانبم نماز نباشد

گر تو اشارت کنی که قبله چنین است

آینه‌ای پیش آفتاب نهادست

[...]

کمال خجندی

در صف دلها غم تو صدرنشین است

مرتبه ناله از تو برتر ازین است

بر تو نه تنها منم فشانده دل و دین

داعیه این است هر کرا دل و دین است

کس نشود سیر گفته ای ز وصالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه