گنجور

 
۱
۲
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - مدح

 

ای شاه شاهزاده سپهرت غلام باد

کام جهان ز توست جهانت بکام باد

آن دست مال بخش که جانها نثار اوست

همواره در بهار طرب سوی جام باد

جام از سرشک دیده ی انگور در کفت

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

گرچه سوگندان خوری، که‌اکنون نکوتر دارمت

من نیم ز آن‌ها، بحمدالله که باور دارمت

شه رخی خوردم به هر چَم بود، اکنون خوش‌تر آنک

عشق می‌گوید کزین صد لَعب دیگر دارمت

ای که همچون خاک راهم، زیر پای آورده‌ای

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

هیچ، دردی به تو ای مایه درمان مرساد

هیچ، گردی به تو ای چشمه حیوان مرساد

روشن است اینکه تو ماهی و سمند تو سپهر

به چنین ماه سپهر، آفت دوران مرساد

بنده ی آن دهنم، از بن دندان که بدو

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

همچو بالای تو سروی به چمن می‌نرسد

در خور لعل تو دُری ز عدن می‌نرسد

چه کنم قصه هجران به که گویم که مرا

یک زبان است و ز افغان به دهن می‌نرسد

هر زمان زلف تو دارد به سر ما سیهی

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

دل به عشق تو جانسپاری کرد

صبر هم نیز حق گذاری کرد

صبر و دل دست چون بهم دادند

هم. نیارست پایداری کرد

تاب در کار ما همی افتاد

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

وقت بیاید که دور غم به سر آید

صبح وصال از شب امید برآید

عمر عزیز از سر وداع بر آرد

آن دو سه روز فراق هم به سر آید

بر درِ این سخت خفته، صبر کنم صبر

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

گر نقاب از دورخ براندازد

عالم از عافیت بپردازد

عرصه روزگار تنک آید

باره ی حسن اگر برون تازد

بفلک بر، زنور عارض او

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

شام از طرب رخت سحر گردد

زهر، از مدد لبت شکر گردد

از عشق غلامی تو هر ماهی

سر تا بقدم همه کمر گردد

خورشید اگرچه داشت ناموسی

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

لعل تو به نکته دُر چکاند

وین قاعده کس چو تو نداند

در حسن رخت بدست مردی

از ماه خراج ها ستاند

خورشید نمیرسد بگردت

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

هر آنکس را که دلداری چو آن سرو سهی باشد

نه پندارم که جانش را ز تیمار آگهی باشد

رهین منتش هستند در هر گوشه ئی صد دل

وگر نزدیک تر خواهی یکی ز ایشان رهی باشد

خوش افتاده است با بیماری عشقم چو چشم او

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

تهمت اشکم چو پیدا میشود

عشق رخ پوشیده رسوا میشود

زودش اندر خاک پنهان میکند

آن نشان بر هرکه پیدا میشود

هر شب از بس دُر که بارد چشم من

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

آتش عشق تو چون زبانه برآرد

دود ز دل، از سر زمانه برآرد

حلقه ی زلفت زهر دری که درآید

دست سیه زود گرد خانه برآرد

پای درآید بسنگ بازی جان را

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

باز دل در عشق رائی میزند

سنگ بر قفل بلائی میزند

از ملامت پشت دستی میخورد

بر سلامت پشت پائی میزند

تاراشکم بسته بر قد چوچنگ

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

چو من عادت چنین دارم که غم را شادی انگارم

به بیماری چنان کآمد تو هم می‌دار تیمارم

به درد تازه هر ساعت مرا مشغول خود می‌کن

از این بیکار کم داری دمی بیکار مگذارم

به یک غم ابلهی باشد که از عشق تو بگریزم

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

درد هجران تو را داغ جگر ساخته ام

گرد میدان تو را کحل بصر ساخته ام

نبود نام توای یار نه نزدیک و نه دور

تو زمن هیچ و من از تو همه بر ساخته ام

پرده کژ مده، ای هستی من بُرده ی تو

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

مه را وجود گفتن با روی او نیارم

تشبیه شام بستن بر موی او نیارم

گفتم که خوانمش جان دل گفت آن تودانی

من باری این دلیری با خوی او نیارم

خواند مر اسک خود وین طرفه تر که هرگز

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

هرغم که دهد عشق تو من خار ندارم

بی تو علم الله که جز این کار ندارم

دور از شب زلفین تو مرگ دل من باد

آنروز، کش از درد تو، تیمار ندارم

از عشق تو خوارم، نه که خود عزم من آنست

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

ره صد رهگذرت میدارم

چشم و دل بر اثرت میدارم

با همه بی خبری، هرچه کنی

لحظه لحظه، خبرت میدارم

تا سگ خویشتنم نامیدی

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

شبِ دوش، با دوست می خورده ام

بگو نوش، کز دست وی خورده ام

بخصل سبک باج جان برده ام

بد او، کران، ملک ری خورده ام

من و مجلس خاک در کل عمر

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

این چرخ دغا پیشه دست خوش خوی تو

در ششدره حیرت، خورشید زروی تو

از حسن گه جانها، ما را چه نشان پرسی

اینک خط و خال او، اینک خم موی تو

ز اندیشه جان و دل در کوکبه حسنت

[...]

۸ بیت
اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۸