گنجور

 
اثیر اخسیکتی

وقت بیاید که دور غم به سر آید

صبح وصال از شب امید برآید

عمر عزیز از سر وداع بر آرد

آن دو سه روز فراق هم به سر آید

بر درِ این سخت خفته، صبر کنم صبر

آخر اگر مرده نیست، هم به در آید

بازِ من اکنون که در گریزگَه افتاد

مرغ‌دلی شرط نیست تا به بر آید

هست ز ایام یک نظر طمعم بس

وین قدر ایام را چه در نظر آید؟

سخت بیفتادم از زمانه چه گویم

من نیم آن کس که با زمانه برآید

عمر و مراد، ای عزیز هر دو عزیزند

این بده ار بایدت کزآن خبر آید

تیر بلا کز کمان حادثه بجهد

پوست ندارد مگر که بر جگر آید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

رنج و عنای جهان اگر چه دراز است

با بد و با نیک بی گمان به سرآید

چرخ مسافر ز بهر ماست شب و روز

هر چه یکی رفت بر اثر دگر آید

ما سفر برگذشتنی گذرانیم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

جور و جفای تو نیک و بد بسر آید

خط تو آخر بدیر و زود برآید

ناوک مژگان تو چو تیر سحرگه

پوست ندارد خبر که بر جگر آید

ماه چوبیند رخت ز دست درافتد

[...]

خاقانی

مرد که با عشق دست در کمر آید

گر همه رستم بود ز پای درآید

ورزش عشق بتان چو پردهٔ غیب است

هر دم ازو بازویی دگر بدر آید

نیست به عالم تنی که محرم عشق است

[...]

حافظ

بر سرِ آنم که گر ز دست برآید

دست به‌کاری زنم که غصّه سرآید

خلوتِ دل نیست جایِ صحبتِ اَضداد

دیو چو بیرون رود فرشته درآید

صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست

[...]

صائب تبریزی

از کمرش کام دل چگونه برآید

خردشودشیشه ای که برکمرآید

گل شوداز اضطراب دست زلیخا

یوسف ماچون ز صحن باغ برآید

محنت روی زمین رسید به مجنون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه