همچو بالای تو سروی به چمن مینرسد
در خور لعل تو دُری ز عدن مینرسد
چه کنم قصه هجران به که گویم که مرا
یک زبان است و ز افغان به دهن مینرسد
هر زمان زلف تو دارد به سر ما سیهی
سپهی کِش ز شکن هیچ شکن مینرسد
با نصابم ز خیال تو که چشمش مرساد
گر نصیبی ز وصال تو به من مینرسد
هر زمان طنز کنی کان دل بیمار تو کو
راست خواهی، دل آنجاست که تن مینرسد
گشتگان تو چنان ز آتش دل میسوزند
کز هزاران تن یک تن به کفن مینرسد
بر سیمین تو اندوهکشان دارد لیک
کین از آن قوم در اندوه به من مینرسد
خون من میخور و میگو که اثیر آن من است
باری آن گفتِ زبانی، به دهن مینرسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.