گنجور

 
اثیر اخسیکتی

ای شاه شاهزاده سپهرت غلام باد

کام جهان ز توست جهانت بکام باد

آن دست مال بخش که جانها نثار اوست

همواره در بهار طرب سوی جام باد

جام از سرشک دیده ی انگور در کفت

وز گریه چشم حاسد تو نیل فام باد

پیراهن خلاف تو را بر تن عدو

همواره زه چوخنجر ودامن چودام باد

گر عقد مملکت نکند واسطه تورا

دهر این چنین که هست گسسته نطام باد

شاها جهان ابلق اگر چند توسن است

چون دید زین دولت تو خوش لگام باد

میمون همای مدح تو را همچون من هزار

در زیر تیر تربیتت اهتمام باد

عمرت چو دور ز ایام دور باد

از تاج و تخت تو بد ایام دور باد