گرچه سوگندان خوری، کاکنون نکوتر دارمت
من نیم ز آنها، بحمدالله که باور دارمت
شه رخی خوردم بهرچم بوداکنون خوشتر آنک
عشق می گوید کزین صد لعب دیگر دارمت
ای که همچون خاک راهم، زیر پای آوردهای
گر مرا دستی بود، با جان برابر دارمت
همچو نور خور، تو را بر دیده منزل گه کنم
حیله این باشد چو بتوانم که در خوردارمت
گویمت همسایه ی وصلم بخواهی داشتن
گوی از یک خان و مان داری پر از زردارمت
زر مگر معذور داری، لیک از دریای طبع
گر اجازت میدهی تا غرق گوهر دارمت
دست بر هم میزدی دیروز و می گفتی اثیر
گر جهانت بفکند من حاضرت بردارمت
گر هزاران آیت و افسون به من برخواندهای
با منت این در نگیرد چون من از بردارمت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه سوگند آن خوری کاکنون نکوتر دارمت
من نیم ز آنها بحمدالله که باور دارمت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.