مه را وجود گفتن با روی او نیارم
تشبیه شام بستن بر موی او نیارم
گفتم که خوانمش جان دل گفت آن تودانی
من باری این دلیری با خوی او نیارم
خواند مر اسک خود وین طرفه تر که هرگز
از بیم او چمیدن در کوی او نیارم
دریا کشم بساغر لیکن چو با وی افتم
گربط شوم گذشتن از جوی او نیارم
صد بار آب رویم رویش ببرد والله
این بار اگر برد جان برروی او نیارم
خواهم که گوی باشم، چو گان حکم اورا
چون بنگرم به بینم بازوی او نیارم
چون اوست کعبه دل من جمله روی کردم
وان روی تو توانم جز سوی او نیارم
گر باد صبح گردم هرجا که رهنوردم
جز خاک او نبوسم جز بوی او نیارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.