گنجور

 
اثیر اخسیکتی

دل به عشق تو جانسپاری کرد

صبر هم نیز حق گذاری کرد

صبر و دل دست چون بهم دادند

هم. نیارست پایداری کرد

تاب در کار ما همی افتاد

هم برآمد چو بخت، یاری کرد

بخت ما را نخوانده پیش آمد

راستی را بزرگواری کرد

این منم لا الله الا الله

که مرا بخت خواستگاری کرد

ای دل اکنون بساط مجلس انس

یارم آن لفظ گفت یاری کرد

که رقیبی کران شد از پس کار

بخت فرخنده پیشکاری کرد

بر در او چو زر نداشت اثیر

زود بر آب چشم زاری کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode