طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
به همواری تهی کن از غم لیلیوَشان دل را
ازین وادی بکش ای ساربان آهسته محمل را
مکن کاوش ز مژگان پیش از این بادل که جز مهرت
ندارد گوهری کاویدهام گنجینهٔ دل را
به گاه کشتنم از رخ چه سود ار پرده برداری
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
ما را دگر زیار؛ تمنا نمانده است
چون طاقت تغافل بیجا نمانده است
دوران نگر که ساغر عیشم دهد کنون
کافتاده است شیشه وصهبا نمانده است
در راه عشق بسکه بپای دلم شکست
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
میرسد یار و دریغا سر و سامانم نیست
تحفهای جز گهر اشک به دامانم نیست
عاشقم عاشق و پروا ز رقیبانم نیست
آتشم آتش و پروا ز مغیلانم نیست
در تماشای بهشتم ز خیال رخ دوست
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
چو خنجر ستم آن ترک لشگری برداشت
دلم ستمکشی و او ستمگری برداشت
منم که روز ازل از من آسمان و زمین
محبت پدری مهر مادری برداشت
خوشم بهضعف تن اما فغان که صیادم
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
کسی راه غمش را سر نبردست
ازین خونخواره ره جان درنبردست
چه دامست این که یک فرخنده طایر
برون زین دام بال و پر نبردست
بجز من کاورم دین و دلت پیش
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
چو بگذری به تل عاشقان دکانی هست
در آن دکان چو نکو بنگری جوانی هست
یکی جوان که زآوازه نکوئی او
نهی چو گوش بهر کوچه داستانی هست
گمان مکن که چو آن عارض و چو آن قامت
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
ما وشکن دامی و فریاد و دگر هیچ
فریاد زبی رحمی صیاد و دگر هیچ
صیاد جفا پیشه اسیران قفس را
ایکاش دهد رخصت فریاد و دگر هیچ
در خلوت دل پرده نشین نیست بجز تو
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
صیاد را نگر که چه بیداد میکند
نه میکشد مرا ونه آزاد میکند
بنگر که یار خاطر ما شاد میکند
با غیر همنشین و مرا یاد میکند
مرغ دلم که این همه فریاد میکند
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
گلهام از تو مپندار که از دل برود
بر دلم از تو غباریست که مشکل برود
چند دل از پی اندیشه باطل برود
جای رحمست بر آنکس که پی دل برود
خلق را بیم هلاکست ومرا غم که مباد
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
به من از ناز نگاهش نگرید
نگه گاه به گاهش نگرید
رخ او چون گل و خطش چو گیاه
گل این باغ و گیاهش نگرید
لشکر انگیخته عشقم از اشک
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
کجا کسی غم شبهای تار من دارد
بحز وفا، که سری در کنار من دارد؟
باین خوشم که تو را شرمسار من سازد
تحملی که دل برد بار من دارد
سزای دوستیم بین که هر کجا ستمی است
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
گفتی که با دلت غم هجران چه میکند
باد خزان ببین به گلستان چه میکند
منعم کنی ز گریه خونین و با دلم
آگه نیی که کاوش مژگان چه میکند
از دامن وصال تو دستی که کوته است
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
نه همین زآتش عشقت دل ما میسوزد
هرکه را هست دلی، سوخته یا میسوزد
خاک این بادیه بین کز قدم گرمروان
بس که گرم است در او پای صبا میسوزد
آتش ناله ما بس که جهان را افروخت
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
نگشاید دلم از وصل به هجران نزدیک
چه فروغی دهدم شمع به پایان نزدیک
مکن از گریه مرا منع که واپس نرود
اشگ گرمی که رسیدست به مژگان نزدیک
گریه امشب همه شب گرد دلم میگردد
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
خوش آن خلوت که چون آیی به روی غیر در بندم
تو بگشایی میان و من پی خدمت کمر بندم
نگاری کز رخش یک لحظه نتوانم نظر بندم
نمیدانم چه سان از کوی او رخت سفر بندم
چه طرفی زآشیان بستند مرغان تا درین گلشن
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
هر کرا یاری برای خویشتن
ما و یار بیوفای خویشتن
تا به کی در بزم خاص اغیار را
میتوان دیدن به جای خویشتن
محفلم را مطربی درکار نیست
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
دل می برد دل ای هوشمندان
آن عقد دندان آن لعل خندان
این با که گویم کآخر گرفتند
تسبیحم از کف زناربندان
رحمی که بلبل تا چند بیند
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
خفتن نتوان درین گلستان
از ناله شب نخفته مرغان
ای شب نه غم منی خدا را
تا چند نمیرسی به پایان
من مانده و همرهان روانه
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
دارم به چمن چه کار، بی تو
نشناسم گل زخار، بی تو
فریاد که خوش فرو گرفته
ما را غم روزگار بی تو
یعقوب صفت جهان روشن
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
یاد آر ای که فارغ، در محملی نشسته
شکرانه فراغت از همرهان خسته
چشم بد فلک بین کامشب ببرم عشرت
یکسو سبوفتاده یکسو قدح شکسته
از نوبهار وصلم یاد آید و خروشم
[...]