حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴ - و له ایضا
سرو آزاد که در باغ نشانند او را
بندهٔ قامت رعنای تو خوانند او را
آن جهاندار جهان نام جهان از بر من
به جهانی ز کف من بجهانند او را
ندهندش به همه ملک جهان یک سر موی
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶ - مرثیهٔ سلطان ابوسعید
باز ازین واقعه ما را دل و جان میسوزد
نه دل ما، که دل خلق جهان میسوزد
گوییا آتش دوزخ به جهان در زدهاند
که دل مرد و زن و پیر و جوان میسوزد
چنگ در چنگ مغنی ز درون مینالد
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۸ - و له ایضا
مرا در موردستان گلستانی است
که گل چون روی او در گلستانی نیست
دلم بربود و جانم زنده گردد
اگر آید برم، کآرام جانی است
رخش باشد چو خورشید آشکارا
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۹ - و له ایضا
نباشد در جهان همچون تو یاری
بتی، سنگین دلی، سیمین عذاری
سمن بویی، به قد سرو بلندی
گل اندامی، به رخ رشک بهاری
رقیبش خار و او گلبرگ خندان
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۰ - و له ایضا
حسبة لله عزیزان یار من باز آورید
دل ز دستم می رود، دلدار من باز آورید
از سر راه وفا از غایت لطف و کرم
تا شود غمخوار من، غمخوار من باز آورید
آن طبیب دل که یاقوتش دوان جان بود
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۱ - و له ایضا
دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم
تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم
اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار
از برای آنکه در دست اختیاری داشتم
شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۴ - و له ایضا
تا به شیراز نگارم ز سفر باز آمد
راحت روح من خسته جگر باز آمد
ناگه آن ماه پری چهره روان از چشمم
همچو سیاره شد و همچو قمر باز آمد
آن صنم نور بصر بود، برفت از بصرم
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - و له ایضا
تا کی من دیوانه گرفتار تو باشم
در بند سر زلف سیه کار تو باشم
از آرزوی قامت رعنای تو میرم
در حسرت یاقوت شکربار تو باشم
جان خسته ی آن غمزه ی غماز تو بینم
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۹ - و له ایضا
جانا! دل من چون دهن تنگ تو تنگ است
پشتم ز خیال سر زلف تو چو چنگ است
پای دلم از بهر تو در بحر محیط است
کام دلم از کام تو در کام نهنگ است
بر حال من زار جگرخوار نبخشی
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۳۰ - فی البدیهه
آمد به در مسجد آدینه نگاری
یاقوت لبی، سنگدلی، سیم عذاری
شوخی شکری شیوه گری شهره ی شهری
سروی سمنی گل بدنی تازه بهاری
شکر سخنی، نوش لبی، پسته دهانی
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۳۱ - و له ایضا
من عاشق آن سنگدلِ تنگدهانم
دلبستهٔ آن پستهٔ شیرین فلانم
خواهم که برش بَرْ بَرِ چون سیم بسایم
خواهم که لبش بر لب شیرین برسانم
آیا بُوَد آن روز که در مجلس شادی
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۳۳ - جواب
ای آنکه ندانی که وفاداری با ما چیست
از مهر من آموز که آیین وفا چیست
چون لشکر زنگ آمد و بگرفت ختن را
چین شکن زلف تو در بند خطا چیست
ای ترک خطایی! به خطایی که نکردیم
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۳۴ - و له ایضا
تا دست دلم دامن دلدار گرفتهست
جان در نظر یار وفادار گرفتهست
ترسم که جهان جمله به یکبار بسوزد
کآتش ز دلم در در و دیوار گرفتهست
آن پیر که بد معتکف مسجد جامع
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۳۵ - در فراق
درمان دل خسته ندانم ز که جویم
یا حال پریشانی خاطر به که گویم
خود با که توان گفت که در آتش هجران
خوناب دل و دیده چه آورد به رویم
تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۳۶ - و له ایضا
ای دل! به جهان معتکف کوی فلان باش
در بندگی حضرت او بسته میان باش
تا نور رخ آن مه بی مهر ببینی
ای چشم ستم دیده! همیشه نگران باش
گر سنگ زند یار و گرت تنگ کند دل
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۰ - و له ایضا
بتم چو ساغر یاقوت ناب میگیرد
گل از حرارت می در گلاب میگیرد
از آن نفس که بدیدم به خواب چشم خوشت
گمان مبر که مرا بیتو خواب میگیرد
مگر ز روی تو یک ذره میشود پیدا
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۱ - وصف دل
بُتِ سَمَنبَرِ سیمینعَذارِ سنگیندل
چگونه صبر کند در غمِ تو چندین دل
ز عشقِ حُقِهٔ لَعلِ تو میدهد جان، جان
به کُفرِ طرهٔ زلف تو میدهد دین، دل
دلِ تو بر منِ بیدین و دل نمیبخشد
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۲ - و له ایضا
طریق شب روی- ای دل!- ز دست نگذاری
اگر شبی سر زلف بتی به دست آری
شدی که لشکر دولت کنی مسخر خویش
ولی چه سود که بختت نمی دهد یاری
گهی چو طره به روی مهی پریشانی
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۸ - و له ایضا
به ناز اگر ز در آن سرو ناز باز آید
به صید کردن مرغ دلم چو باز آید
به ناز در چمن جان خود کنم جایش
اگر به طرف چمن همچو سرو ناز آید
به مجلسی اگر آن رود را به چنگ آرم
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۵ - و له ایضا
به حرف من چو نهاد این زمان نگار انگشت
به اشک دیدهٔ خونین کنم نگار انگشت
بگفتم از لب شیرین مرا بده کامی
نهاد بر لب شیرین آبدار انگشت
محقق از خط ریحان یار رشک برد
[...]