گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

نالهٔ ما چون جرس شایستهٔ تأثیر نیست

همچو مخمل خواب ما را طالع تعبیر نیست

روی دل هرگز نمی‌بیند ز ما آشفتگان

همچو داغ آینه‌، داغی که ناخن گیر نیست

شعله‌ایم و این خزان ما بهار عمر ماست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

چه ذوق در شب وصل از نظارهٔ صبح است؟

که همچو غنچه دلم پاره‌پارهٔ صبح است

شب وصالی اگر روز کرده‌ای، دانی

که آفتاب قیامت ستارهٔ صبح است

به ماهتاب وصال آنکه شب پیاله کشد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

بخت بد با اخترم هر شب به جنگ افتاده است

این سیاهی گویی از داغ پلنگ افتاده است

یاد این صحرا ز بازیگاه طفلان می دهد

هر کجا پا می نهد دیوانه، سنگ افتاده است

چاک های سینه ام هر یک در بتخانه ای ست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

شورش مغز جنون نالهٔ مستانهٔ ماست

شانهٔ طرهٔ آشفتگی افسانهٔ ماست

بال و پر نیست که خود را برساند جایی

گریهٔ شمع به نومیدی پروانهٔ ماست

اختیار سر ما تیغ محبت دارد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

با رسوم جهان دلم جنگی ست

خارج ساز من خوش آهنگی ست

ماتم و سور این جهان خراب

گریه ی مست و خنده ی بنگی ست

شعله با آه من اگر خود را

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

کسی که قسمت او غیر بینوایی نیست

گلش به دست، کم از کاسه ی گدایی نیست

بیا شکسته ی خود را درست کن اینجا

که خاک میکده کمتر ز مومیایی نیست

دراز دستی مژگان به طاق ازان ابروست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

مدعی گر نکند بحث سخن دلگیر است

در جدل گوش و زبانش سپر و شمشیر است

باغبان گو مشو از صحبت ایشان غافل

گل جوان است، اگر مرغ گلستان پیر است!

نیست در عشق همین بند به پای مجنون

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

دلم شکفته نگردد ز بس جهان تنگ است

چگونه گل نشود غنچه، گلستان تنگ است

به کام خود پر و بالی نمی توانم زد

چو مرغ بیضه به من زیر آسمان تنگ است

به غیر این که دوم در پی هما چه کنم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

لاله را با روی او تاب قدح نوشی کجاست

سرو را با قد او سامان همدوشی کجاست

منع ناصح پرده ی رسوایی ما کی شود

شعله ی عریان ما را تاب خس پوشی کجاست

شعله ی شوقش چو مومم در گداز آورده است

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

شعله ی رسوایی منصور، خس پوش من است

مایه ی حلاجی او پنبه ی گوش من است

گر به دست من رسد پیمانه جام جم شود

همچو پیر دیر، معراج سبو دوش من است

انجمن از می تهی گشت و دماغم تر نشد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

شد خزان و در چمن رنگ دگر افلاک ریخت

برگ جمعیت فراهم کن که برگ تاک ریخت

بر مشامم بوی او هرگاه آمد از نسیم

همچو غنچه از گریبانم به دامن چاک ریخت

بر بساط این چمن تا همتم دامن فشاند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست

همچو کشتی گیر، عریانی سلاح جنگ ماست

گر به راه شوق گردد مرغ با ما همسفر

از پریدن باز می ماند همه گر رنگ ماست

کار سازد هر که ما همدست کار او شویم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

به بوی خرقه گلم در چمن عنانگیر است

ز شوق شال سرم را هوای کشمیر است

خزان به گلشن آزادگان ندارد راه

نشاط اهل قناعت، بهار تصویر است

در آن دیار همان به که پرسشت نکنند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

گل این باغ را ساغر ز می شام و سحر خالی‌ست

چو بیند تاج خود را لاله، گوید جای سر خالی‌ست

به غیر از باد همچون سرو چیزی نیست در دستم

همیشه کیسهٔ آزادگان چون جای زر خالی‌ست

تماشای تو بی‌خود کرده هرکس را که می‌بینم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

نظاره ی تو ز بس دلفریب افتاده ست

شکست در صف صبر و شکیب افتاده ست

به حیرتم که ازین مشت پر چه می خواهد؟

چه باغبان ز پی عندلیب افتاده ست؟

زبان دعوی ام از شرم بسته است، افسوس

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

ساقی چه دهی پند من این بزم شراب است

از گریه مرا منع مکن، عالم آب است

از عشق تو آسان نتوان جست، که دارد

دستی که گلوگیرتر از پای حساب است

از آینه ی ناصیه در حلقه ی مستان

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

ما را نه سر گل، نه تمنای گلاب است

در مجلس مستان، عرق فتنه شراب است

ویرانه ی ما رونق میخانه شکسته ست

تا صورت دیوار درو مست و خراب است

در هند عجب نیست گر از باده گذشتیم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

چشم تو ز بیماری خود بر سر ناز است

مژگان تو همچون شب بیمار دراز است

راهی چو سوی کعبهٔ دل نیست، چه حاصل

کز جاده این بادیه چون سینهٔ باز است

از سلسلهٔ بندگی آزاد کسی نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

آتش گل را اگر باشد شراری، خال اوست

گر چراغ آیینه ای دارد، گل تمثال اوست

سرو را این جلوه و سامان رعنایی کجاست

طوق قمری کی به حسن نغمه چون خلخال اوست

بستر راحت مرا پهلوست در راه طلب

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

می توان رفتن ز کویش، لیک حسرت در قفاست

خار خار آرزو ما را درین ره خار پاست

زینت آشفتگان باشد پریشانی چو زلف

این تهیدستی برای دست ما رنگ حناست

از پریشانگردی او خاطر من جمع نیست

[...]

سلیم تهرانی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۴۸
sunny dark_mode