گنجور

 
سلیم تهرانی

لاله را با روی او تاب قدح نوشی کجاست

سرو را با قد او سامان همدوشی کجاست

منع ناصح پرده ی رسوایی ما کی شود

شعله ی عریان ما را تاب خس پوشی کجاست

شعله ی شوقش چو مومم در گداز آورده است

سازگارم نیست یاد او، فراموشی کجاست

چون خر طنبور نتوان زیر بار نغمه رفت

مطربی ما بی دماغان [را] چو خاموشی کجاست

من خس و خارم سلیم، او شعله ی هستی گداز

گر درآید در برم، تاب هم آغوشی کجاست