گنجور

 
سلیم تهرانی

آتش گل را اگر باشد شراری، خال اوست

گر چراغ آیینه ای دارد، گل تمثال اوست

سرو را این جلوه و سامان رعنایی کجاست

طوق قمری کی به حسن نغمه چون خلخال اوست

بستر راحت مرا پهلوست در راه طلب

مرغ را چون خواب آید، بالش پر، بال اوست

نیست پاکان را بجز در کار دنیا اعتبار

خلق را تعظیم مصحف از برای فال اوست

عاجزیم، اما نه چندان کز کسی عاجز شویم

هر که از ما می تواند صرفه بردن، مال اوست

کشتی ما شد بیابان مرگ همچون گردباد

موج این دریا همان از کینه در دنبال اوست

چون توانم دیگری دیدن طلبکارش سلیم؟

رشک دارم من به چشم خود که در دنبال اوست

 
 
 
ابن حسام خوسفی

دلبری دارم که دل در بند زلف و خال اوست

عاشقانش را شراب از جام مالامال اوست

فتنه آن چشم فتانم که از هر گوشه ای

فتنه ای پر شیوه از دنباله دنبال اوست

حال وصف حسن او بالاترست از ممکنات

[...]

صائب تبریزی

دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست

هر که از خود می دود بیرون به استقبال اوست

سرو سیمینی کز او مجنون بیابانی شده است

حلقه چشم غزالان حلقه خلخال اوست

از کمند عشق برق و باد نتوانست جست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه