گنجور

 
سلیم تهرانی

آتش گل را اگر باشد شراری، خال اوست

گر چراغ آیینه ای دارد، گل تمثال اوست

سرو را این جلوه و سامان رعنایی کجاست

طوق قمری کی به حسن نغمه چون خلخال اوست

بستر راحت مرا پهلوست در راه طلب

مرغ را چون خواب آید، بالش پر، بال اوست

نیست پاکان را بجز در کار دنیا اعتبار

خلق را تعظیم مصحف از برای فال اوست

عاجزیم، اما نه چندان کز کسی عاجز شویم

هر که از ما می تواند صرفه بردن، مال اوست

کشتی ما شد بیابان مرگ همچون گردباد

موج این دریا همان از کینه در دنبال اوست

چون توانم دیگری دیدن طلبکارش سلیم؟

رشک دارم من به چشم خود که در دنبال اوست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode