گنجور

 
سلیم تهرانی

مدعی گر نکند بحث سخن دلگیر است

در جدل گوش و زبانش سپر و شمشیر است

باغبان گو مشو از صحبت ایشان غافل

گل جوان است، اگر مرغ گلستان پیر است!

نیست در عشق همین بند به پای مجنون

طوق خلخال هم از سلسله ی زنجیر است

رهنمایی کند و مانع رهزن گردد

شوق در راه طلب همچو عصا شمشیر است

گلرخان را سخنم کرد به من رام سلیم

که غزال غزلم آهوی آهوگیر است