گنجور

 
سلیم تهرانی

ساقی چه دهی پند من این بزم شراب است

از گریه مرا منع مکن، عالم آب است

از عشق تو آسان نتوان جست، که دارد

دستی که گلوگیرتر از پای حساب است

از آینه ی ناصیه در حلقه ی مستان

معلوم تنک ظرفی ما همچو حباب است

آن نامه که ما راز دل خویش نویسیم

هر نقطه درو ترجمه ی چارکتاب است

بس خام که شد پخته ز آمیزش مستان

در انجمن این زمزمه ی مرغ کباب است

از بخت زبون ناله ی ما صرفه ندارد

خاموش نشستیم که دیوانه به خواب است

تا چند شماری ورق و هیچ ندانی

زاهد به خدا این چه حساب و چه کتاب است

مجنون ترا سلسله از پا ننشاند

در راه تو هر حلقه ی زنجیر، رکاب است

هر گاه به موری رسم، از بیم مکافات

گویی به سر رهگذرم شیر به خواب است

هر قاصد و هر نامه بری رفت به مقصد

مکتوب سلیم است که در بند جواب است