گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۱

 

در قفس از هر نسیمی عیش گلشن می‌کنم

چشم یعقوبم، چراغ از باد روشن می‌کنم

تنگ می‌آید به چشم من فضای روزگار

بر جهان گویی نگاه از چشم سوزن می‌کنم

رفته از آشفتگی فکر لباس از خاطرم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۲

 

چگونه زمزمه ای در چمن به کام کنم

که موج لاله و گل را خیال دام کنم

خوش آن که غارت مستان شود چمن، تا من

گلی برم به اسیری، پیاله نام کنم!

کجاست تاب تغافل زدن مرا به بتی

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۳

 

صبح چون میل تماشای گلستان می‌کنیم

سر برون چون غنچه از چاک گریبان می‌کنیم

حال ما آشفتگان در کار عالم عبرت است

همچو گل تعبیر هر خواب پریشان می‌کنیم

هم‌نشین گرید به وقت مرگ بر بالین ما

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۴

 

به افسون محبت دست آتش را به مو بندم

چو غنچه بر گل کاغذ، طلسم رنگ و بو بندم

گرفتم سهل کار عشق را، بر من جهان خندد

که می خواهم ره سیلاب را چون آب جو بندم

سخن ها از زبان من به آن بی باک می گویند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۵

 

خوش آن روزی که بر آن طره‌های مشک‌بو پیچم

دو عالم را دهم از دست و بر یک موی او پیچم

خم می را بگویید ای حریفان رحم خوش چیزی ست

برای ساغری تا چند دست هر سبو پیچم؟

برای آن که فصل گل درین باغم به یاد آرند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۶

 

ما راه فغان بر دل ناشاد گرفتیم

چون سرمه، سر راه به فریاد گرفتیم

ما جوهر خود از نظر خلق نهفتن

تعلیم ز آیینه ی فولاد گرفتیم

ز آشفتگی طره ی مقصود خبر داد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۷

 

چو بلبل باعث شوریده‌گفتاری نمی‌دانم

چو گل تقریب این آشفته‌دستاری نمی‌دانم

مکن عیبم اگر بر حال خود هرگز نپردازم

که من میخواره‌ام، آیین غمخواری نمی‌دانم

مرا شور جنون از راحت تجرید غافل کرد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۸

 

از زمین آزرده ام، وز آسمان رنجیده ام

دوستان! رنجیده ام زین دشمنان، رنجیده ام

همچو بادامم اگر بر چشم صد سوزن زنند

چشم نگشایم ز هم، بس کز جهان رنجیده ام

شد درای محملم ناقوس بر عزم فرنگ

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۹

 

به دیده چند ز نقش تو گل بر آب زنم

چو می به یاد لبت موج اضطراب زنم

به سایه اش نروم، ابر اگر هما گردد

به یاد روی تو ساغر در آفتاب زنم

فریب خورده ی طوفان شوقم و خواهم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۰

 

به جامم بادهٔ ناب است و خون دل هوس دارم

نمی‌خواهم گل از کس، تا به داغی دسترس دارم

درای محمل نازم، به حسن صوت مشهورم

ز شوق ناله‌ای، صد کاروان از پیش و پس دارم

گلستان ترا ای باغبان غارت نخواهم کرد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۱

 

هوای توست در سر، سایهٔ گل را نمی‌دانم

مرا روی تو می‌باید، گل و مل را نمی‌دانم

چو مجنون من به کوی عاشقی می‌آیم از صحرا

تبسم را نمی‌فهمم، تغافل را نمی‌دانم

چو موج چشمهٔ کوثر، ز آلایش پر بلبل

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۲

 

ز بی‌پروایی چشمت دل آزرده‌ای دارم

لبت هرگز نمی‌گوید نمک‌پرورده‌ای دارم

دماغ من پر است از بوی آن گل، کس چه می‌داند

که در ویرانهٔ خود، گنج بادآورده‌ای دارم

امینی نیست غیر از خاک این گلشن که بسپارم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۳

 

منم که با می و مطرب همیشه در جنگم

چو شمع می دهد از حال من خبر، رنگم

ز باغ، خنده ی گل کبک را به کوه جهاند

مرا چو غنچه ندانم چه شد که دلتنگم

به فیض بخشی ره بین، که می کشد از دور

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۴

 

ما همچو گل به چاک گریبان نشسته‌ایم

چون لاله در لباس شهیدان نشسته‌ایم

هر یک به فکر طرّه‌ای آشفته‌خاطریم

جمعیم دوستان و پریشان نشسته‌ایم

یاران و بوی گل همه در سِیْرِ گلشنند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۵

 

چو سوسن از حدیث آرزوی دل زبان بستم

چو زخم به شده چشم از تماشای جهان بستم

ندارم بر بهار این چمن دلبستگی چندان

حنا چون گل به دست خویش از برگ خزان بستم

فراوان عاشقان را دست بسته برد از میدان

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۶

 

به کویت چون توانم من به این حال خراب آیم؟

که از بس ضعف، نتوانم ترا یک شب به خواب آیم

به گلگشت گلستان می‌رود، ای عشق نپسندی

که دشمن هم‌عنانش باشد و من در رکاب آیم

به صد خواری سزاوارم درین عالم، چه لازم بود

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۷

 

گر امید رحمی از فریادرس می‌داشتم

لب نمی‌بستم ز افغان تا نفس می‌داشتم

شور فریادم بیابان را به تنگ آورده است

کاش آواز خوشی همچون جرس می‌داشتم

عاشقم، اندیشه‌ام از گردش افلاک نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۸

 

از جنون عاشقی هرگز وطن نشناختم

تا بیابان بود، ذوق انجمن نشناختم

از سفر از بس چو عنقا بازگشتم دیر شد

هیچ کس را از مقیمان وطن نشناختم

بی تو از بس آب و تاب حسن ایشان رفته است

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۹

 

چو گل از هر طرف چاک دگر دارد گریبانم

ز رسوایی چو صحرا، سترپوشم نیست دامانم

به گوشی جا نمی یابم، نوای خارج آهنگم

به چشم هیچ کس خوش نیستم، خواب پریشانم

ندارم هیچ غمخواری، مگر در عشق و رسوایی

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰

 

جرعه‌ای ریز که تا چارهٔ خمیازه کنیم

بوسه‌ای ده که به آن لب نمکی تازه کنیم

بی نمک می شود آن چیز که پرشور شود

فصل گل را ز پی می کشی اندازه کنیم

عقل و دین رفت، به زنجیر چه حاجت دل را

[...]

سلیم تهرانی
 
 
۱
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۴۳
۴۸
sunny dark_mode