آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
گفتمش وقت تو کردیم دل ویران را
گفت کس جای به ویرانه دهد سلطان را
ناوکش خواستم از سینه کشم کز سر عجز
دل گرفتش بدو دستی که مکش پیکان را
گفتمش رخنه کنم در دل سنگین از آه
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
باد آورده بگلشن مژده نوروز را
گل نود از شاخساز آن موکب فیروز را
دوستان در بوستان رخت اقامت میبرند
ما بکاخ اندر کشیم آن شمع شب افروز را
حاصلی هستی برده اندوختم با صد امید
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
بیدوست پایدار نباشد نشست ما
اما چه چاره چاره نیاید زدست ما
بنشست نقش دوست و برخاست ماسوا
در بزم غیر هم بتو باشد نشست ما
دل خون شده است و ریخته در ساغرم چو می
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
داده دو ترک تو صلا باز سپاه ناز را
تا که بخاک و خون کشد عاشق نو نیاز را
آهوی دشت عشق را شیر اسیر دام شد
صعوه کوه تو درد سینه شاهباز را
طایف کعبه بنگرد گر بحریم معنوی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
مدد ای عشق که مغلوب هوائیم هوا
تو طبیب و همه محتاج دوائیم دوا
اسم اعظم توئی و دافع آفات و بلا
همتی زآن که گرفتار بلائیم بلا
ابر نیسان تو و ما کشته محتاج به آب
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
سخت ببسته آسمان کار زشش جهت مرا
راه گریز بسته شد چون نقطه عاقبت مرا
هر طرفی که رو کنم کس نگشایدم دری
عشق چو گشت خضر ره کرده یکجهت مرا
غیر نوای عشق تو نیست بعضو عضو من
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
به رضا جویی اغیار ز در راند مرا
آن که میراند در آخر ز چه رو خواند مرا
به سگان در او محرم و یکرنگ شدم
از دو رنگی رقیبان ز درش راند مرا
تازه نخلی که رطب داشت تمنا دل از او
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
خط و زلفت چیست با آن روی همچون آفتاب
صبح روشن شام تیره غنبر ترسیم ناب
خصم عقل و دین و صبر هوشم این چارند مست
غمزه کافر چشم جادو خال هند و لب سراب
چار چیز از چار چیزم کرده مستغنی بدهر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
دست ساقی آتش افکنده در آب
کاتشم بر جان زد این جام شراب
دفتر تقوی بآب می بشوی
نیست درس عشق محتاج کتاب
مستی و مستوری آتش دان و نی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
کاروان گم کرده امشب زاشک مجنون پی در آب
ترسم ای لیلی کزین طوفان شود گم حی در آب
عکس جام و ساقی و می شد عیان در آب صاف
میتوانی جست ای مخمور مفلس پی در آب
برق آه نائی اندر نیستان افتاد دوش
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
یار از ما کناره کرد امشب
رشته مهر پاره کرد امشب
ماه من رخ نهفته و زهجران
دامنم پرستاره کرد امشب
غیرتم میکشد که غیر از دور
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲
و کیف اشکر من حبیب مغاضب
وان شکوت لست صدیقا مصاحب
و لم ار عقلا الا اسیر بعشقه
بلی غلبت العشق و العقل هارب
یقولون للمرء عیش بعمره
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
هر جای که بدخاک بسربیختم امشب
تا طرح سر کوی تو را ریختم امشب
چون حلقه کعبه که درآویخت بخانه
خود را بدر قصر تو آویختم امشب
در خلوت انس تو پریزاد کشم رخت
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
گر آفتاب فلک پرده از سحاب گرفت
بچهره ماه من از مشک تر نقاب گرفت
گرفت ساقی مستان بدست ساغر و گفت
که ماه چارده بر دست آفتاب گرفت
مکن دریغ زکوة رحت زمسکینان
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
حسن آن گوهر که عمانیش نیست
عشق آن دریا که پایانیش نیست
هر سری کاو خالیست از سر عشق
خانه ی باشد که بنیانش نیست
چشم عاشق گر نبارد سیل اشک
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
وعدهٔ قتلم دهی پیوسته و دشوار نیست
این بود مشکل که گفتارت بود کردار نیست
عشق دل تسخیر کرد و رخت بیرون برد عقل
منزل یار است اینجا خانه اغیار نیست
هست در هر حلقهٔ منظور عارف ذکر دوست
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
هر کرا عشق در کمند انداخت
بست و از قید عقل فارغ ساخت
ریخت در جام عقل باده عشق
آتشی بود کابگینه گداخت
پاکبازش نمیتوان گفتن
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
چه خونها ریختی ساقی ز چشم فتنهانگیزت
چه دلها در کمند افکنده زلفین دلاویزت
ز خفتان بگذرانی تیر غمزه با چه چالاکی
که رویینتن سپر افکنده پیش تُرکِ خونریزت
زمین را ایمنی از فتنه آخر زمان بودی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵
وه که جز جور و جفا رسم نکورویان نیست
بیوفا هست گل باغ و چه گل رویان نیست
کیمیائیست وفا گرچه در این دور زمان
کیست کز جان و دل اکسیر مرا جویان نیست
بس سکندر زپی چشمه حیوان جا داد
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴
سر این سوختن ایشمع اگر نیست عیانت
زآه پروانه بود کاتشی افتاده بجانت
تا بکی سرکشی از ناز و نپرسی زاسیران
از غم فاخته آزاد بود سرو روانت
معنی نقطه موهوم شود حل بحکیمان
[...]