گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مدد ای عشق که مغلوب هوائیم هوا

تو طبیب و همه محتاج دوائیم دوا

اسم اعظم توئی و دافع آفات و بلا

همتی زآن که گرفتار بلائیم بلا

ابر نیسان تو و ما کشته محتاج به آب

کان احسان تو و ما جمله گدائیم گدا

ره حی گم شده مجنون صفتم سرگردان

همگی گوش بر آواز درائیم درا

ما مریضیم و شفاخانه رحمت در تست

دردها مزمن و جویای شفائیم شفا

عملی کاو نبود بهر خدا عین ریاست

وه که از زمره ارباب ریائیم ریا

عشق آشفته کدام است علی دست خدا

دست بر دامن آن دست خدائیم خدا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما

نکند هیچ کس این بی‌ادبان را ادبی

مسعود سعد سلمان

ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا

که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا

کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان

خبری هست ز شوال به نزدیک شما

تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال

[...]

ابوالفرج رونی

شاه باز آمد برحسب مراد دل ما

ملت از رایت او ساخته عونی به سزا

خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر

جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا

سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن

[...]

امیر معزی

هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا

اگر آشفته و شوریده شود هست روا

منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم

منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا

هوش‌من درلب ماهی است به قده سروسهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه