سر این سوختن ایشمع اگر نیست عیانت
زآه پروانه بود کاتشی افتاده بجانت
تا بکی سرکشی از ناز و نپرسی زاسیران
از غم فاخته آزاد بود سرو روانت
معنی نقطه موهوم شود حل بحکیمان
بتکلم چو گشائی زره لطف دهانت
تو نداری نگران دل سوی عشاق و زهر سو
چشمها مینگرم باز و بحسرت نگرانت
خرمن زهد بسوزان می گلرنگ بیاور
که سبکبار نسازد بجز از رطل گرانت
توبه را عذرا بخواهم چو توئی ساقی مستان
غم پیری نخورم چون نگرم نخل جوانت
ببرد مغبچه ی هر طرف آشفته دل و دین
هم مگر دست بگیرد ز کرم پیر مغانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به سوختن دل و عشق اشاره میکند و از پروانهای سخن میگوید که به خاطر عشق به شمع، به آتش میافتد. او با ناز و غم از آزادی و اسیری سخن میگوید و به معانی پنهان اشاره میکند. شاعر میخواهد از زهد و دوری از دنیا دست بکشد و به جای آن از زیبایی و جوانی محبوبش لذت ببرد. در نهایت، او به می و مستی و عشق اشاره میکند و آرزو دارد که دستی از محبت پیر مغان بر او برسد.
هوش مصنوعی: اگر چه سرانجام عشق میتواند دردناک باشد و دل انسان بسوزد، اما به راستی میتوان نشانههای محبت و اشتیاق را از درد و آههای پروانهای که به دور شمع میچرخد، دریافت. پروانه در تلاش برای نزدیک شدن به شمع در آتش میسوزد، اما این سوزش نشانهای از عشق و وابستگی عمیق اوست.
هوش مصنوعی: تا چه زمانی از ناز و غرور خود دست برنمیداری و از حال دل آنهایی که در غم و حسرت تو هستند، خبری نمیگیری؟ تو که مانند سرو، آزاد و سرزندهای.
هوش مصنوعی: اگر سخن بگویی و در لفافه شروع به گفتگو کنی، حتی نقطههای نامفهوم معما نیز روشن و قابل درک میشود. همچنان که با خوشگویی و نیکو سخن گفتن، قدرت و زیبایی کلامت جان میگیرد.
هوش مصنوعی: تو نگران دل عاشقان نیستی و من از هر طرف به چشمان تو نگاه میکنم و با حسرت از اینکه تو را ندارم، غمگینم.
هوش مصنوعی: زهد و پرهیزکاری را کنار بگذار و رنگینکمانی از لذتها را به ارمغان بیاور، چرا که تنها بار سنگین و واقعی، تجربههای گرانبهایی است که ما را سبکبار میکند.
هوش مصنوعی: من از تو میخواهم که مرا در توبه و بازگشت به سمت خوبان یاری کنی، ای ساقی دلاویز. تا زمانی که جوانی و سرزندگیات را میبینم، از غم و درد پیری دور هستم و هیچ احساسی از آن ندارم.
هوش مصنوعی: هر طرف دل و دین را به هم ریخته میبینم، اما شاید دختری مهربان بتواند به نوعی مرا نجات دهد و از مهربانی پیر مغان بهرهمند شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت
در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت
تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت
گر تو خواهی که یکی را سخن تلخ بگویی
[...]
گفتمت سنگدلی آمد ازین نکته گرانت
آن هم از سنگدلی بود که گفتیم چنانت
گر صبا خوانمت از لطف و گل از غایت خوبی
هم از این خسته شود خاطر نازک هم از آنت
این همه دستگه حسن و ملاحت که تو داری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.