سر این سوختن ایشمع اگر نیست عیانت
زآه پروانه بود کاتشی افتاده بجانت
تا بکی سرکشی از ناز و نپرسی زاسیران
از غم فاخته آزاد بود سرو روانت
معنی نقطه موهوم شود حل بحکیمان
بتکلم چو گشائی زره لطف دهانت
تو نداری نگران دل سوی عشاق و زهر سو
چشمها مینگرم باز و بحسرت نگرانت
خرمن زهد بسوزان می گلرنگ بیاور
که سبکبار نسازد بجز از رطل گرانت
توبه را عذرا بخواهم چو توئی ساقی مستان
غم پیری نخورم چون نگرم نخل جوانت
ببرد مغبچه ی هر طرف آشفته دل و دین
هم مگر دست بگیرد ز کرم پیر مغانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت
در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت
تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت
گر تو خواهی که یکی را سخن تلخ بگویی
[...]
گفتمت سنگدلی آمد ازین نکته گرانت
آن هم از سنگدلی بود که گفتیم چنانت
گر صبا خوانمت از لطف و گل از غایت خوبی
هم از این خسته شود خاطر نازک هم از آنت
این همه دستگه حسن و ملاحت که تو داری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.