گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بیدوست پایدار نباشد نشست ما

اما چه چاره چاره نیاید زدست ما

بنشست نقش دوست و برخاست ماسوا

در بزم غیر هم بتو باشد نشست ما

دل خون شده است و ریخته در ساغرم چو می

بگذر تو محتسب زچه خواهی شکست ما

قتلی اگر که مست کند لاجرم خطاست

خاصه که از ختا بود این ترک ما

از رشته دو زلف بتی اهرمن فریب

زنار بسته است دل بت پرست ما

آشفته پی بمرتبه مرتضی که برد

بر اوج عشق ره نبرد عقل پست ما

حق رتبه اش شناسد و احمد ولیک من

دانم طفیل اوست همه بود و هست ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

آمیخته است مستی ما با خمار ما

یکدست چون حناست خزان و بهار ما

افغان که نیست سوخته ای در بساط خاک

کز قید سنگ خاره برآرد شراب ما

جز دیده سفید درین تیره خاکدان

[...]

سعیدا

شد عمرها که از نظر افتاده خواب ما

رنگ پریده می شکند آب و تاب ما

پیچیده است حلقهٔ زلفش بر آن میان

گویا ز ماه بسته کمر آفتاب ما

آمد رقیب و باده کشید و خبر کشید

[...]

وحدت کرمانشاهی

لبریز تا ز باده نگردید جام ما

در نامه عمل ننوشتند نام ما

ما خود خراب و مست شرابیم و محتسب

نبود خبر ز مستی شرب مدام ما

دارم هوای آنکه ز بامش پرم ولیک

[...]

ترکی شیرازی

سر زد ز چرخ، باز هلال محرما

پر شد جهان، ز ولوله و شور ماتما

هر گوشه، گشت باز لوای عزا بپا

شد سینه ها پر انده و، دل ها پر از غما

شد شورشی چو روز قیامت، بپا به دهر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه