بیدوست پایدار نباشد نشست ما
اما چه چاره چاره نیاید زدست ما
بنشست نقش دوست و برخاست ماسوا
در بزم غیر هم بتو باشد نشست ما
دل خون شده است و ریخته در ساغرم چو می
بگذر تو محتسب زچه خواهی شکست ما
قتلی اگر که مست کند لاجرم خطاست
خاصه که از ختا بود این ترک ما
از رشته دو زلف بتی اهرمن فریب
زنار بسته است دل بت پرست ما
آشفته پی بمرتبه مرتضی که برد
بر اوج عشق ره نبرد عقل پست ما
حق رتبه اش شناسد و احمد ولیک من
دانم طفیل اوست همه بود و هست ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق عاشقانه و دلتنگی شاعر میپردازد. شاعر میگوید که ارتباطش با دوستش پایدار نیست و تلاشهایش به نتیجه نمیرسد. با وجود دشواریها و غمهایش، عشق و یاد دوست در ذهن و دلش نقش بسته است. او اشاره میکند که در یک نشست غیرمنتظره نیز به یاد دوستش خواهد بود. دلش از عشق به معشوق و از جدایی خونین شده و آماده است که از همه چیز بگذرد. شاعر همچنین به مقام والای دوستش، که به او عشق و معرفت میآموزد، اشاره میکند و بیان میکند که همه وجودش در سایهی او قرار دارد. در نهایت، شعر نشاندهندهی دردی عمیق و وابستگی شدید شاعر به محبوبش است.
هوش مصنوعی: دوستی که پایدار نیست، نشستن ما بیفایده است، اما چه کار میتوان کرد که از دست ما کاری ساخته نیست.
هوش مصنوعی: در این بزم، فقط یاد دوست در ذهنم نشسته و همه چیز دیگر اهمیت ندارد. حتی اگر در مجالس دیگر هم حضور داشته باشم، فقط به یاد تو هستم.
هوش مصنوعی: دل من پر از اندوه و غم شده و این اندوه به نوعی درون ساغرم مانند شراب ریخته است. تو ای محتسب (نگهبان شراب)، چرا میخواهی ما را اذیت کنی؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر عشق یا اشتیاقی که به من دارد، کاری انجام دهد که به او آسیب برساند، این عمل اشتباه است. مخصوصاً وقتی که این احساسات ناشی از سرزمین یا فرهنگی دیگر باشد.
هوش مصنوعی: دل ما به وسوسههای زلفهای زیبای یک معشوق دلفریب اسیر شده است، به طوری که عاشقانه به او وابستهایم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عشق به مرتضی (علی) آنچنان بالاست که عقل نمیتواند به آن دست پیدا کند. به عبارتی، کسی که در عشق به او شگفتزده شده، از عقل خود فراتر رفته و در سیر و سلوک خود به اوج میرسد. این عشق، مرتبهای است که فهم و ادراک عقل به تنهایی نمیتواند به آن برسد.
هوش مصنوعی: حق، مقام و منزلت خود را میشناسد و احمد (پیامبر اسلام) نیز چنین است، اما من میدانم که همه چیز و همه وجود، وابسته به اوست و در حقیقت، همهچیز تابع و جلوهای از اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمیخته است مستی ما با خمار ما
یکدست چون حناست خزان و بهار ما
افغان که نیست سوخته ای در بساط خاک
کز قید سنگ خاره برآرد شراب ما
جز دیده سفید درین تیره خاکدان
[...]
شد عمرها که از نظر افتاده خواب ما
رنگ پریده می شکند آب و تاب ما
پیچیده است حلقهٔ زلفش بر آن میان
گویا ز ماه بسته کمر آفتاب ما
آمد رقیب و باده کشید و خبر کشید
[...]
لبریز تا ز باده نگردید جام ما
در نامه عمل ننوشتند نام ما
ما خود خراب و مست شرابیم و محتسب
نبود خبر ز مستی شرب مدام ما
دارم هوای آنکه ز بامش پرم ولیک
[...]
سر زد ز چرخ، باز هلال محرما
پر شد جهان، ز ولوله و شور ماتما
هر گوشه، گشت باز لوای عزا بپا
شد سینه ها پر انده و، دل ها پر از غما
شد شورشی چو روز قیامت، بپا به دهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.