داده دو ترک تو صلا باز سپاه ناز را
تا که بخاک و خون کشد عاشق نو نیاز را
آهوی دشت عشق را شیر اسیر دام شد
صعوه کوه تو درد سینه شاهباز را
طایف کعبه بنگرد گر بحریم معنوی
گرد مقام کوی تو طوف بود حجاز را
آشفته پاکباز شو این ورق دغل بنه
چند بششدر افکنی رند قمارباز را
روی بهر طرف کنم قبله اهل دل توئی
شاید اگر بشش جهة فرض نهم نماز را
ترک ستم شعار من بو که شوم اسیر تو
ترک مکن خدای را غارت و ترکتاز را
مویه سزاست بعد از این راست روان پارس را
ریخت چو در عراق خون پادشه حجاز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی حال عشق و معشوق میپردازد و از زیبایی و عواطف عاشقانه سخن میگوید. شاعر به توصیف جنگ و جدال در عشق و همچنین وضعیت دلسوزی و اشتیاقش نسبت به معشوق اشاره میکند. او از درد و دغدغههای عاشقانهاش میگوید و نشان میدهد که چگونه عشق بر بقیه امور زندگیاش غلبه دارد. همچنین بر ارتباط معنوی و تقدس معشوق تاکید دارد و در نهایت به نیاز به ترک ستم و غارت عشق اشاره میکند. بهطور کلی، این شعر نمایانگر احساسات عمیق عاشقانه و چالشهای آن است.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده است که سپاه زیباییها به میدان بیاید تا عاشق جدیدی را که به تو نیاز دارد، به خاک و خون بکشد.
هوش مصنوعی: در دشت عشق، آهوی زیبا در دام شیر گرفتار شده است و کوه، صدای درد و رنج پرنده بزرگ و آزاد را به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: اگر جمعیتی از زائران کعبه به حریم معنوی تو بنگرند، متوجه میشوند که طواف و دور زدن در مقام تو، از سفر به حجاز نیز ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: دست از شلوغی و پریشانی بردار و خود را از این نیرنگها دور کن، زیرا که اگر بر روی این برگه قمار کنی، ممکن است به سرنوشت رند قمارباز دچار شوی.
هوش مصنوعی: هر طرف که نگاه کنم و تماشا کنم، تو را به عنوان مقصود اصلی میبینم. حتی اگر بخواهم در شش جهت نیز نماز بخوانم، تو همچنان محور و قبله دلها هستی.
هوش مصنوعی: من از ظلم و ستم بیزارم و میخواهم فقط به تو وابسته شوم. اما ای محبوب، به خاطر خدا، به من آسیب نرسان و از من بیرحم و غارتگر نباش.
هوش مصنوعی: بعد از این باید غم و اندوهی شدید برای پارس داشته باشیم، چون خون پادشاه حجاز در عراق ریخته شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اشک چو پرده میدرد، خلوتیان راز را
چند به دل فرو خورم، ناله جانگداز را؟
هر سحری ز خون دل، آب زنم به راه تو
رفته به دامن مژه، سجدهگه نیاز را
دیده شب نخفته را، وصف دو زلف او مکن
[...]
باز نما به مطربان نغمۀ جان گداز را
تا بدرند از طرب پردۀ اهل راز را
گر بنشانیم شبی شمع صفت برابرت
پیش رخیت بنگری سوز دل گداز را
خوش بود ای سرور جان ناز تو و نیاز من
[...]
خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
چون قد خود بلند کن پایهٔ قدر ناز را
عشوه پرست من بیا، می زده مست و کف زنان
حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز را
عرض فروغ چون دهد مشعلهٔ جمال تو
[...]
دل که زیاده می کند، قاعده نیاز را
مایه ناز می شود، خوی بهانه ساز را
خون کدام بی گنه ریخته بر زمین،که تو
بر زده ای چو شاخ گل، دامن سروناز را
پیش تو نیم جان خود بازم، اگر ز مردمی
[...]
خیز و به جلوه آب ده، سرو چمن تراز را
آب و هوا ز باده کن، باغچه ی نیاز را
صورت حال چون شود، بر تو عیان که همچو سرو
ناز تو جنبش از قلم ، چهره گشای راز را
آه که طبل جنگ و آن گه به گاه آشتی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.