گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

دست ساقی آتش افکنده در آب

کاتشم بر جان زد این جام شراب

دفتر تقوی بآب می بشوی

نیست درس عشق محتاج کتاب

مستی و مستوری آتش دان و نی

می بده تا می بسوزانی حجاب

هر که سر خوش آمد از صهبای عشق

هست مستغنی زمستی شراب

حیله و دستان او از من مپرس

بنگر از خون منش دستان خضاب

چشم خواب آلود مست رهزنت

برد از افسونگری از دیده خواب

باز کن آشفته از زلفش گره

تا نگوید کس حدیث از مشک ناب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode