گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

دست ساقی آتش افکنده در آب

کاتشم بر جان زد این جام شراب

دفتر تقوی بآب می بشوی

نیست درس عشق محتاج کتاب

مستی و مستوری آتش دان و نی

می بده تا می بسوزانی حجاب

هر که سر خوش آمد از صهبای عشق

هست مستغنی زمستی شراب

حیله و دستان او از من مپرس

بنگر از خون منش دستان خضاب

چشم خواب آلود مست رهزنت

برد از افسونگری از دیده خواب

باز کن آشفته از زلفش گره

تا نگوید کس حدیث از مشک ناب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

این جهان خواب است، خواب، ای پور باب

شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟

روشنی‌یْ چشم مرا خوش خوش ببرد

روشنیش، ای روشنائی‌یْ چشم باب

تاب و نور از روی من می‌برد ماه

[...]

وطواط

آفتاب از روی تو بر دست تاب

خود ازین رویست فخر آفتاب

در سحاب از جود تو آمد اثر

زان بود خیرات عالم در سحاب

زور و تاب خسروان سهم تو بود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

من عجب دارم همی از شاعران

تا چرا گویند راد است آفتاب

گرد صحرا سال و مه گردد همی

تا کجا در یابد او یک قطره آب

برخورد آن آب و آنگه میدهد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مولانا

هیچ می‌دانی چه می‌گوید رباب؟

ز اشک چشم و از جگرهای کباب

پوستی‌ام دور مانده من ز گوشت

چون ننالم در فراق و در عذاب

چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۲۵ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه