گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

و کیف اشکر من حبیب مغاضب

وان شکوت لست صدیقا مصاحب

و لم ار عقلا الا اسیر بعشقه

بلی غلبت العشق و العقل هارب

یقولون للمرء عیش بعمره

و ما عیشی مِنَ العُمر الا لمَصائب

رایتک مشهودا بعینی مشاهدا

فوالله فیما بیننا لیس حاجب

فلا یکن الاشعار من الهوی

لرقه قرطاس و حرقه کاتب

آشفته یرجو علیا فی معاونته

لانه مبتلی بایادی النواصب

و لست براج من سواک ویعلم

و لم اخف المیزان انک حاسب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اوحدی

در آن مدت، که بود از محنت تب

جهان بر چشم من تاریک چون شب

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه