گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

وعدهٔ قتلم دهی پیوسته و دشوار نیست

این بود مشکل که گفتارت بود کردار نیست

عشق دل تسخیر کرد و رخت بیرون برد عقل

منزل یار است اینجا خانه اغیار نیست

هست در هر حلقهٔ منظور عارف ذکر دوست

عاشقان را فرقی اندر سبحه و زنار نیست

برنیارم خاستن تا نفخه صور از لحد

گر بدانم در قیامت وعده دیدار نیست

خرقه و دستار چه بود دوست را در دست آر

زان که شرط بندگی در خرقه و دستار نیست

سرخ‌رو می‌بینمت زاهد مگر دُردی‌کشی

زان که این دارو به جز در خانهٔ خمار نیست

نافه مشک من آشفته شکنج زلف اوست

کاین اثر در مشک چین و نافه تاتار نیست

 
sunny dark_mode