گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

کاروان گم کرده امشب زاشک مجنون پی در آب

ترسم ای لیلی کزین طوفان شود گم حی در آب

عکس جام و ساقی و می شد عیان در آب صاف

میتوانی جست ای مخمور مفلس پی در آب

برق آه نائی اندر نیستان افتاد دوش

زآتش پنهان او ترسم بسوزد نی در آب

دفتر پرهیز خود شستم زآب میکده

گشت آن طومارسی ساله بیکدم طی در آب

بحر عشق است و ندارد هیچ پایان و کنار

تا تواند گو براند نوح کشتی هی در آب

خون دلرا دیده خورد وزو سراغی کردیار

این دل سرگشته را گم گشت آخر پی در آب

زاشک و آه خود کناری کن دمی آسوده باش

تابکی در آتشی آشفته و تا کی در آب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
یغمای جندقی

گم کنم در راه حی از گریه گفتم پی در آب

چشم تا برهم زدم یکباره گم شد حی در آب

محمل از رفتار ماند، ای آه مشعل بر فروز

تا ببینم ناقه از اشک که دارد پی در آب

دور کن دور از دلم دست آستین از دیده ام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از یغمای جندقی
بلند اقبال

جز رخ یار آتشی سوزنده باشد کی در آب

ماهیان را کرد بریان عکس روی وی درآب

در دل وچشم من از یاد میان وقد او

کرده موئی جا در آتش رسته گوئی نی در آب

در دهانم آب شد لعل لب دلبر بلی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه