گنجور

 
۱
۲
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

چه شکر گویمت ای بخت کارساز امشب

که آمدم ببر آن یار دل نواز امشب

بناز آمد و بنشت و گفت خیز و بسای

بشکر چهره بدرگاه بی نیاز امشب

چو هست دامن یارت بدست و جام شراب

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

گفتی بلب رسانم از اشتیاق جانت

جان من است آن لب امشب بیار بر لب

از سرو و گل چو خواهی امشب که هست در بر

مهر وی سر و قامت مشکبوی سیم غبغب

از تاب جعد مویت وز آفتاب رویت

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

زخم دل بهبود شد لعل نمک‌پاشی کجاست

کشت زهدم ای حریفان رند قلاشی کجاست

می‌کشد زاهد به ناچارم به سوی خانقاه

کو سرای می‌کشان و رند اوباشی کجاست

شد فزون شور جنون زنجیر زلف یار کو

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

گویند بهار است و جهان رشک بهشت است

اطراف چمن پر ز بت حورسرشت است

از عکس بهشتی بتکان ساحت گلزار

اندر نظر باده کشان باغ بهشت است

شیخ و حرم و بلبل و گل مؤبد و دانش

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸

 

بجز از لب تو پسته بجهان شکر نریزد

بجز از قد تو از سرو عبیر تر نریزد

نه همین بلعل شیرین خط سبز برفشاند

به شکر لب تو طوطی نبود که پر نریزد

سر خود نهاده آشفته براه زلفت آری

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

هر که در گلشن دل سرو سمن بردارد

بایدش دل زگل و سرو سمن بردارد

حالت بسمل عشق و مژه فتانش

داند آن خسته که دل برسر خنجر دارد

کرده چون پهلوی دارا دل مجروهم چاک

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۱

 

باز در پرده دل پرتو دلدار رسید

پرده داران خبری نوبت دیدار رسید

سر حق گفت چو منصور گذشت از سر جان

تا بمعراج حقیقت بسر دار رسید

مژده ده ای دل بیمار پرستانرا

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵

 

شمع گر هر نفسی انجمنی بگزیند

چشم پروانه بجز پرتو او کی بیند

مور خط بر لب شیرین تو گر کرده هجوم

مور گو خوشه ای از خرمن حسنت چیند

زآشیان بلبل شیدا چو پرافشان گردد

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲

 

بوالهوسان گرد تو غوغا کنند

این مگسان طوف بحلوا کنند

خرمن سیم تو به یغما برند

سیم و زرت گرچه مهیا کنند

یوسف من خودنفروشی بسیم

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۲

 

یافتی از کمند هجر خلاص

حمدی ایدل بخوان تو از اخلاص

زرخالص کند بر آتش صبر

کاب و رنگش فزون شود زخلاص

خون خم را اگر صراحی خورد

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۸

 

همچو یعقوب ز نو مصلحتی ساخته‌ام

تازه نرد نظری با پسری باخته‌ام

به هواداری آن طرفه غزال چینی

دام در رهگذر آهویی انداخته‌ام

تا چه آید به من آخر ز هوسناکی دل

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۹

 

زاهد شهر نیم تا به تو تزویر کنم

عاشقم عاشق با عشق چه تدبیر کنم

گوشمالم دهی ای عشق بتان همچون چنگ

که چو بربط همه شب ناله بم و زیر کنم

منکه دانم که کند گنج بویرانه مکان

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۳

 

آن ترک که غارتگر صبر است و سکونم

گو باز بیا تا که کشی پنجه بخونم

آن روز که زد طاق نهان خانه عشقت

من بار تو بر فرق نهاده چو ستونم

در اوج محبت دو سه بالی بزدم بیش

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۵

 

ز بس شاگردی عشقت به مکتب‌خانه‌ها کردم

به درس عشق چون مجنون به عصر خویش استادم

ز موج اشک پی در پی گسسته لنگر صبرم

سکون در دل کجا ماند که بر آبست بنیادم

مناز ای باغبان از سرو آزادت نیم قمری

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۷

 

ای ماهروی خرگهی ای صاحب تاج مهی

تو باغ خوبی را بهی ما نیز هم بد نیستیم

گر میسراید بلبلی در باغ و بستان بر گلی

باید شنید ای گل ولی ما نیز هم بد نیستیم

بلبل کند غوغا و بس گر گل شود رعنا و بس

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۷

 

زآن دهانم داد دشنامی که من می‌خواستم

بعد عمری دید دل کامی که من می‌خواستم

جست دل زلف دلارامی که من می‌خواستم

یافته امشب دلارامی که من می‌خواستم

سوزی اندر بلبلان افکند و آتش زد به گل

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۷

 

منکه در دشت جنون پیشرو مجنونم

شاید ار لیلی ایام شود مفتونم

یار لب بر لب من دارد و مست از می غیر

خون بدل جان بلب از آن دو لب میگونم

غرقه بحر خودی شد تن من نوح کجاست

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۳

 

تا به کی ای چشم مست فتنه برانگیختن

دست نگارین بس است از پی خون ریختن

خون خود آخر به خاک بر درت آمیختم

با تو میسر نشد گرچه برآمیختن

توسن نازت چو شد رام به میدان حسن

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۵

 

ز انبوه رقیبانم مجال دید دلبر نه

مگس چندانکه مردم را نظر بر تنگ شکر نه

مرا گفتی شبی آیم به خوابت دیده بربستم

ولی از بخت خواب‌آلوده‌ام این حرف باور نه

پی خرسندی دشمن بریزی خون احبابت

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۵

 

فصل گل گفته واعظ نکنی می نوشی

وقت آنست که سجاده بمی بفروشی

چشم مست تو زنو عربده آغاز کند ‏

زلف و ابروی تو گفتند زبس سر گوشی

چون بخود آیم و هشیار شوم کاندر بزم

[...]

۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۴