گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گویند بهار است و جهان رشک بهشت است

اطراف چمن پر ز بت حورسرشت است

از عکس بهشتی بتکان ساحت گلزار

اندر نظر باده کشان باغ بهشت است

شیخ و حرم و بلبل و گل مؤبد و دانش

ما را نه سر کعبه نه گلشن نه کنشت است

ای هم نفسان باغ و گلستان بشما خوش

زیرا که مرا کنج قفس دست نوشت است

بر طارم کیوان بودم پای زرفعت

هر چند بمیخانه سرم بر سر خشت است

خشت در کریاس علی قبله هشتم

کز بهر من آشفته بسی به زبهشت است