گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

زاهد شهر نیم تا به تو تزویر کنم

عاشقم عاشق با عشق چه تدبیر کنم

گوشمالم دهی ای عشق بتان همچون چنگ

که چو بربط همه شب ناله بم و زیر کنم

منکه دانم که کند گنج بویرانه مکان

دل ویرانه خود بهر چه تعمیر کنم

گفت ترک تو مرا ملک ستان شاید گفت

دو جهانی بیکی تجربه تسخیر کنم

چون نسیمم بکف افتد اگر آن زلف سیاه

مو بمو شرح پریشانی تقریر کنم

گفت آهم من اگر برق جهان سوز شوم

عجب است ار به دلی سنگین تأثیر کنم

 
 
 
مجد همگر

در غمت ناله ز دل زارتر از زیر کنم

همچو مرغ سحری ناله شبگیر کنم

از دل پاک کنم بر سر خاک تو نثار

گهری از صدف دیده چو توفیر کنم

با تو در باختن سر چو نکردم تقصیر

[...]

همام تبریزی

تا کی آخر ز غمت ناله شب‌گیر کنم

سوختم از غم عشق تو چه تدبیر کنم

هست زلف تو چو زنجیر من از راه جنون

خویشتن بسته آن زلف چو زنجیر کنم

در پس پرده اندیشه معبد کردار

[...]

حافظ

صَنَما با غمِ عشقِ تو چه تدبیر کنم؟

تا به کِی در غمِ تو نالهٔ شبگیر کنم؟

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شِنَوَد

مگرش هم ز سرِ زلفِ تو زنجیر کنم

آن چه در مدتِ هِجرِ تو کشیدم هیهات

[...]

اهلی شیرازی

دیده دریا چو شد از گریه چه تدبیر کنم

دل بطوفان نهم و چشم به تقدیر کنم

پیرم و مست جوانان ز خودم شرمی باد

که جوانان نکنند آنچه من پیر کنم

کس ره من ندهد در حی لیلی وش خویش

[...]

وحشی بافقی

شرح درماندگی خود به که تقریر کنم

عاجزم چارهٔ من چیست چه تدبیر کنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه