گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

آن ترک که غارتگر صبر است و سکونم

گو باز بیا تا که کشی پنجه بخونم

آن روز که زد طاق نهان خانه عشقت

من بار تو بر فرق نهاده چو ستونم

در اوج محبت دو سه بالی بزدم بیش

گنجشک صفت در کف شهباز زبونم

آهم شرر افکند بر افلاک سحرگاه

پنهان نتوان کرد زکس سوز درونم

چون بیندم از سلسله داران تو مجنون

بر گردن طاعت بنهد طوق جنونم

آشفته ام وعشق علی ورزم و گویم

گر عشق نورزم بجهان زاهد دونم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode