آن ترک که غارتگر صبر است و سکونم
گو باز بیا تا که کشی پنجه بخونم
آن روز که زد طاق نهان خانه عشقت
من بار تو بر فرق نهاده چو ستونم
در اوج محبت دو سه بالی بزدم بیش
گنجشک صفت در کف شهباز زبونم
آهم شرر افکند بر افلاک سحرگاه
پنهان نتوان کرد زکس سوز درونم
چون بیندم از سلسله داران تو مجنون
بر گردن طاعت بنهد طوق جنونم
آشفته ام وعشق علی ورزم و گویم
گر عشق نورزم بجهان زاهد دونم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و دردناک شاعر به معشوق است. شاعر از غفلت و ستمی که از طرف معشوق میبیند سخن میگوید و به شدت دچار آشفتگی و بیقراری است. او با تصویرسازی از حال و روز خود، نشان میدهد که صبرش به پایان رسیده و عشقش همچون آتش درونش شعله میکشد. شاعر احساساتش را به شکل استعارهای از پرواز گرگ و گنجشک و طوق جنون توصیف میکند. در نهایت، او عشق را بر زهد و دنیاپرستی ارجح میداند و از عشق به علی سخن میگوید، آرزوی پیروزی در نبرد عشق را دارد.
هوش مصنوعی: آن جوان خوشچهره و جذاب که باعث به هم ریختن آرامش و صبر من شده است، بیا و دوباره به سراغم بیا تا بتوانی با من بر سر عشق و احساساتم بازی کنی.
هوش مصنوعی: در آن روز که عشق تو را پنهان کرد، من مانند ستونی بودم که بار تو را بر دوش خود گذاشتهام.
هوش مصنوعی: در اوج عشق و محبت، احساس کردم که چند پر به پرواز درآوردم. مانند گنجشکی کوچک، در دست عقابی بزرگ و محترم، بیصدا و ناتوان هستم.
هوش مصنوعی: آه من مانند آتش در آسمان پراکنده میشود و در طلوع صبح، نمیتوانم در برابر کسی درد درونم را پنهان کنم.
هوش مصنوعی: وقتی میبینم که مجنون، به نشانه اطاعت، گردنبند عشق تو را برمیدارد، خودم را در درون این دیوانگی غرق میکنم.
هوش مصنوعی: من دچار آشفتگیام و به عشق علی مشغولم و میگویم اگر در عشق تلاش نکنم، در این دنیا من زاهدی حقیر هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که از او صبر محال است و سکونم
بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم
پرسید که چونی ز غم و درد جدایی
گفتم نه چنانم که توان گفت که چونم
زان گه که مرا روی تو محراب نظر شد
[...]
در هجر تو زین گونه که بی صبر و سکونم
دادند همه خلق گواهی به جنونم
یاران ز من دل شده پرسند که چونی؟
من بیخودم از خود خبرم نیست که چونم
خواهم که به چنگ آورم آن زلف نگونسار
[...]
عشق آمد و پر شد همه بیرون و درونم
در سر همه سودا شد و در دل همه خونم
دیرست که دیوانهام و عاشق و سرمست
اما به خرابی نه بدینسان که کنونم
موئی شدم از بس که بلا بر سرم آمد
[...]
زین گونه چو در مشق جنون حلقه چو نونم
فرداست که سر حلقه ارباب جنونم
بار دلم از کوه فزونست عجب نیست
گر خم شود از بار چنین قد چو نونم
تا بندهٔ مه خود شدم ایام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.