فصل گل گفته واعظ نکنی می نوشی
وقت آنست که سجاده بمی بفروشی
چشم مست تو زنو عربده آغاز کند
زلف و ابروی تو گفتند زبس سر گوشی
چون بخود آیم و هشیار شوم کاندر بزم
ساغر چشم توام داد می بیهوشی
خیز چون ساغر می لب بلب یار بنه
چند با این دل پرخون تو چو خم در جوشی
چنگ زد در خم آن زلف زقلب آشفته
جای آنست که چون چنگ بجان بخروشی
مه من گر شودت مشتری ای یوسف مصر
خویشتن را چو غلامان حبش بفروشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به موضوع عشق و نوشیدن میپردازد و از حالاتی چون بیخبری و مستی صحبت میکند. او به واعظ اشاره میکند که وقت فروش سجاده و موعظه نیست، بلکه زمان لذت بردن از عشق و زیباییهاست. چشم مست محبوبش شور و هیجان را آغاز میکند و زلف و ابروهایش جذبکنندهاند. شاعر وقتی به هوش میآید، متوجه میشود که ساغر عشق او را به بیهوشی میکشاند. او از معشوق میخواهد که به خرمش بیشتر بپردازد و میگوید که باید چنگ زلفش را به جان بخرد. در انتها، شاعر به زیبایی محبوبش اشاره میکند و میگوید که اگر او به فروش برسد، باید خود را به بهای عشق به فروش برساند.
هوش مصنوعی: در فصلی که گلها شکوفا میشوند، واعظ به تو میگوید که مشروبات را نخور. اما این زمان، زمانی است که باید از بند سجاده و ریاکاری رها شوی و حقیقت را بپذیری.
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو به طور خاص و جذاب، شور و هیجان را آغاز میکند. مو و ابروی تو به قدری زیبا هستند که به نظر میرسد در گوشهای از دنیا چیزهای دیگری هم گفته میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که به هوش میآیم و حال خود را مییابم، متوجه میشوم که در محفل خوشی، نشستهام و تمام دلخوشیام به خاطر دیدن چشمان توست که مرا به حالت بیخبری و مستی دچار کرده است.
هوش مصنوعی: برخیز و به یاد یار، مانند جامی که پر از می است، دل پر دردت را رها کرده و از نو زندگی کن؛ چرا که دل تو مانند خمی است که در حال جوشیدن است.
هوش مصنوعی: در کمند زلف معشوق گرفتار شدم، چنان که دل آشفتهام نشان از این دارد که وقتی چنگ به جان بزنم، عذابی عمیق را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: اگر ماه من، همچون مشتری، به زیبایی تو باشد، ای یوسف مصر، آیا خودت را همچون غلامان حبشی به فروش خواهی گذاشت؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست بیفایده این بیخودی و مدهوشی
عقل را پخته کنم از سفر بیهوشی
هیچ دل نیست که با عشق نباشد گستاخ
کو حبابی که بدریا نکند سر گوشی
اخگر از عاقبت کار جهان باخبرست
[...]
از چه ای بلبل شیدا تو چنین خاموشی
یا که از سوز عطش باز مگر مدهوشی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.