گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گفتی بلب رسانم از اشتیاق جانت

جان من است آن لب امشب بیار بر لب

از سرو و گل چو خواهی امشب که هست در بر

مهر وی سر و قامت مشکبوی سیم غبغب

از تاب جعد مویت وز آفتاب رویت

یک دل هزار سودا یک جان و یک جهان تب

زان لب بگو حدیثی تا نیشکر نکارند

برقع فکن که پوشد رخساره ماه نخشب

می‌گفت سبزه خط با آهوان چشمت

هٰذا نَباتُ خِضرٌ یَرتَع بِها و یَلعَب

آشفته وار امشب برگو مدیح حیدر

از آن دهان شیرین کاین است عین مطلب

 
 
 
انتشار کتاب «گنجور، قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها» نوشتهٔ مهدی سلیمانیه
انوری

خه‌خه به نام ایزد آن روی کیست یارب

آن سحر چشم و آن رخ آن زلف و خال و آن لب

در وصف حسن آن لب ناهید چنگ مطرب

بر چرخ حسن آن رخ خورشید برج کوکب

مسرور عیش او را این عیش عادتی غم

[...]

مولانا

رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب

بنشین میان مستان اینک مه و کواکب

آن روز پرعجایب وان محشر قیامت

گشته‌ست پیش حسنت مستغرق عجایب

چون طیبات خواندی بر طیبین فشاندی

[...]

امیرخسرو دهلوی

قندی‌ست آتشین‌رو، شمعی‌ست انگبین‌لب

ماه سپهرکسوت، مهر هلال‌غبغب

قطران مشک و خالش از مُشک و گل مُسَلسَل

کافور آب و خاکش از شیر و می مرکب

ترک جهان‌فروزش گنجی ز نیمروزش

[...]

ناصر بخارایی

ای زلف و عارض تو با هم چو روز در شب

خورشید را ز رویت گاهی عرق، گهی تب

با روی تو اگر مه دعوی کند به خوبی

از اوج آسمانش در کش به چاه نخشب

چشمت به طاق ابرو پیوسته تیر در قوس

[...]

سیدای نسفی

ای عقل ذوفنونان پیش تو طفل مکتب

از فیض بارگاهت لبریز دست مطلب

گویم پی دعایت تا صبح ز اول شب

ای عنصر تو مخلوق از کبریای مشرب

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه